Farsi Dictionary

Soli

(صورت جمع كلمه solo)، تك نوازان ، تنها خوانان.

Solicit

درخواست كردن ، التماس كردن ، خواستن ، تقاضا كردن ، جلب كردن ، تشجيع كردن ، خواستاربودن ، بيرون كشيدن ، وسوسه كردن.

Solicitant

متقاضي ، تشجيع كننده.

Solicitation

درخواست ، تقاضا، التماس ، خواستاري ، تشجيع.

Solicitor

(حق.) وكيل ، كسي كه اسناد ومدارك عرضحال را تهيه ميكند.

Solicitor general

مشاور حقوقي دولت كه در رتبه پايين تر از دادستان است ، معاون دادستان ، دلا ل.

Solicitorship

نمايندگي ، فروشندگي ، اصلا ح فيما بين.

Solicitous

مشتاق ، ارزومند، مايل ، نگران ، دلواپس.

Solicitude

نگراني ، پروا، انديشه ، اشتياق ، دقت زياد.

Solid

جامد، ز جسم ، ماده جامد، سفت ، سخت ، مكعب ، سه بعدي ، محكم ، استوار، قوي ، خالص ، ناب ، بسته ، منجمد، سخت ، يك پارچه ، مكعب ، حجمي ، سه بعدي ، توپر، نيرومند، قابل اطمينان.

Solid angle

زاويه سه بعدي مخروط وامثال ان.

Solid geometry

هندسه سه بعدي ، هندسه فضايي.

Solid looking

داراي قيافه جامد وبيروح.

Solid state

حالت جامد.

Solid state circuitry

مدارات حالت جامد.

Solid state component

مولفه ء حالت جامد.

Solid state device

دستگاه حالت جامد.

Solid state diffusion

پخش حالت جامد.

Solid state physics

فيزيك حالت جامد.

Solidago

(گ.ش.) رويينه.

Solidarity

اتحاد، انسجام ، بهم پيوستگي ، مسلوليت مشترك ، همكاري ، همبستگي.

Solidification

سفت سازي ، استقرار، استحكام.

Solidify

جامد كردن ، سفت كردن يا شدن ، يك پارچه شدن ، متبلور كردن.

Solidity

جمود، استحكام ، استواري ، سختي ، سفتي.

Soliloquist

(soliloquizer) تك گو، كسيكه باخود حرف ميزند.

Soliloquize

باخود گفتگو كردن ، باخود گفتن ، تك گويي كردن.

Soliloquizer

(soliloquist) تك گو، كسيكه باخود حرف ميزند.

Soliloquy

تك گويي ، گفتگو با خود، نمايش يا مقاله يا سخنراني يكنفري.

Solipsism

فرضيه اي كه معتقد است نفس انسان چيزي جز خود وتغييرات حاصله درنفس خود را نمي شناسد، نفس گرايي.

Solipsist

نفس گراي.

Solitaire

تك بازي ، نگين تكي ، بازي يك نفره (ورق)، منفرد، تك.

Solitary

تنها، مجرد، گوشه نشين ، منزوي ، پرت.

Solitude

تنهايي ، انفراد، خلوت ، جاي خلوت.

Solitudinarian

گوشه نشين ، منزوي.

solicitor at law

وکيل در قانون

Keyword

Criteria