Farsi Dictionary

Sol

خورشيد، زر، طلا ، الهه خورشيد.

Sol fa

(مو.) نت خواني ، سولفش ، سرودن ترانه با نت.

Solace

تسليت خاطر، مايه تسلي ، ارامش ، تسكين ، ارام كردن ، تسلي دادن ، تسليت گفتن.

Solacement

تسليت ، تسلي.

Solacer

تسليت دهنده.

Solanum

(گ.ش.) تاجريزي.

Solar

وابسته بخورشيد، خورشيدي.

Solar battery

(برق) باطري افتابي.

Solar flare

جرقه خورشيدي ، تشعشع ناگهاني نيروي خورشيد.

Solar house

گلخانه شيشه اي.

Solar system

منظومه شمسي.

Solarium

ساعت افتابي ، اتاق افتاب رو، اطاق مريضخانه كه دران مريض حمام افتاب ميگيرد.

Solarization

تابش افتاب.

Solarize

زياد در افتاب ماندن وخراب شدن ، استفاده كردن از نور افتاب ، درمعرض افتاب قراردادن.

Solate

(ش.) بصورت محلول دراوردن.

Solatium

جبران خسارت ، غرامت براي ترضيه خاطر.

Sold

(زمان ماضي واسم مفعول فعل sell)، فروخته شده ، بفروش رفته ، بفريفته ، اغوا شده.

Soldan

(sultan=) سلطان ، امير.

Solder

لحيم ، كفشير، جوش ، وسيله التيام واتصال ، لحيم كردن ، جوش دادن ، التيام دادن.

Solder

لحيم ، لحيم كردن.

Solderer

لحيم گر.

Soldier

سرباز، نظامي ، سپاهي ، سربازي كردن ، نظامي شدن.

Soldier of fortune

سرباز جوياي نام وثروت.

Soldier ship

سربازي.

Soldiering

سربازي ، زندگي سربازي.

Soldiers' home

سربازخانه ، پادگان.

Soldiery

سربازي ، نيروي نظامي ، يك دسته سرباز.

Soldring iron

هويه ، هويه لحيم كاري.

Sole

كف پا، تخت كفش ، تخت ، زير، قسمت ته هر چيز، شالوده ، تنها، يگانه ، منحصربفرد، (بكفش) تخت زدن.

Solecism

غلط دستوري ، غلط اصطلا حي ، بي ترتيبي.

Solecistic

داراي غلط دستوري.

Solely

فقط، منحصرا، بتنهايي.

Solemn

رسمي ، موقر، جدي ، گرفته ، موقرانه ، باتشريفات.

Solemnify

موقر ساختن ، جدي گرفتن.

Solemnity

هيبت ، وقار، ايين تشريفات ، مراسم سنگين.

Solemnization

رسميت ، وقار.

Solemnize

باتشريفات انجام دادن.

Soleness

تنهايي ، انفراد.

Solenoglyph

(ج.ش.) مار تيز دندان از نژاد افعي.

Solenoid

سيم پيچي بشكل استوانه براي ايجاد ميدان مغناطيسي ، مارپيچ كهربايي.

Soleprint

اثر كف پا (مثل اثر انگشت)، انگشت نگاري از پا.

Solfatara

ناحيه اتش فشاني كه گازهاي گوگردي از ان متصاعد ميشود.

Solfege

(solfeggio)(مو.) نت خواني ، سولفش خواني.

Solfeggio

(solfege)(مو.) نت خواني ، سولفش خواني.

Solgel

نيمي مايع ونيمي ژلا تيني.

Soli

(صورت جمع كلمه solo)، تك نوازان ، تنها خوانان.

Solicit

درخواست كردن ، التماس كردن ، خواستن ، تقاضا كردن ، جلب كردن ، تشجيع كردن ، خواستاربودن ، بيرون كشيدن ، وسوسه كردن.

Solicitant

متقاضي ، تشجيع كننده.

Solicitation

درخواست ، تقاضا، التماس ، خواستاري ، تشجيع.

Solicitor

(حق.) وكيل ، كسي كه اسناد ومدارك عرضحال را تهيه ميكند.

Solicitor general

مشاور حقوقي دولت كه در رتبه پايين تر از دادستان است ، معاون دادستان ، دلا ل.

Solicitorship

نمايندگي ، فروشندگي ، اصلا ح فيما بين.

Solicitous

مشتاق ، ارزومند، مايل ، نگران ، دلواپس.

Solicitude

نگراني ، پروا، انديشه ، اشتياق ، دقت زياد.

Solid

جامد، ز جسم ، ماده جامد، سفت ، سخت ، مكعب ، سه بعدي ، محكم ، استوار، قوي ، خالص ، ناب ، بسته ، منجمد، سخت ، يك پارچه ، مكعب ، حجمي ، سه بعدي ، توپر، نيرومند، قابل اطمينان.

Solid angle

زاويه سه بعدي مخروط وامثال ان.

Solid geometry

هندسه سه بعدي ، هندسه فضايي.

Solid looking

داراي قيافه جامد وبيروح.

Solid state

حالت جامد.

Solid state circuitry

مدارات حالت جامد.

Solid state component

مولفه ء حالت جامد.

Solid state device

دستگاه حالت جامد.

Solid state diffusion

پخش حالت جامد.

Solid state physics

فيزيك حالت جامد.

Solidago

(گ.ش.) رويينه.

Solidarity

اتحاد، انسجام ، بهم پيوستگي ، مسلوليت مشترك ، همكاري ، همبستگي.

Solidification

سفت سازي ، استقرار، استحكام.

Solidify

جامد كردن ، سفت كردن يا شدن ، يك پارچه شدن ، متبلور كردن.

Solidity

جمود، استحكام ، استواري ، سختي ، سفتي.

Soliloquist

(soliloquizer) تك گو، كسيكه باخود حرف ميزند.

Soliloquize

باخود گفتگو كردن ، باخود گفتن ، تك گويي كردن.

Soliloquizer

(soliloquist) تك گو، كسيكه باخود حرف ميزند.

Soliloquy

تك گويي ، گفتگو با خود، نمايش يا مقاله يا سخنراني يكنفري.

Solipsism

فرضيه اي كه معتقد است نفس انسان چيزي جز خود وتغييرات حاصله درنفس خود را نمي شناسد، نفس گرايي.

Solipsist

نفس گراي.

Solitaire

تك بازي ، نگين تكي ، بازي يك نفره (ورق)، منفرد، تك.

Solitary

تنها، مجرد، گوشه نشين ، منزوي ، پرت.

Solitude

تنهايي ، انفراد، خلوت ، جاي خلوت.

Solitudinarian

گوشه نشين ، منزوي.

Solmization

(solfeggio=)(مو.) نت خواني ، وزن خواني ، سرايش ، سولفش.

Solo

تك ، تك نوازي ، تك خواني ، بطور انفرادي.

Soloist

تك نواز، تك خوان ، خلبان تك پرواز.

Solomon

سليمان ، صلح دوست.

Solomon's seal

(گ.ش.) مهر سليمان.

Solon

سولن مقنن يوناني.

Solon chak

خاك شوره زار زمين هاي باير.

Solstice

(نج.) انقلا ب ، تحويل ، نقطه انقلا ب ، تحول.

Solstitial

انقلا بي ، تحويلي ، تحولي ، داراي دوره تحول كوتاه.

Solubility

قابليت حل.

Solubilize

حل كردن ، گداختن.

Soluble

قابل حل ، حل شدني ، محلول.

Soluble

حل پذير، قابل حل.

Solunar

حاصله در اثر خورشيد و ماه باهم ، خورشيدي وقمري.

Solute

(م.م.) شل ، صحافي نشده ، بهم نپيوسته ، جسم حل شده ، موجود در محلول.

Solution

چاره سازي ، شولش ، حل ، محلول ، راه حل ، تاديه ، تسويه.

Solution

حل ، محلول.

Solvability

قابليت حل ، محلولي.

Solvable

حل شدني ، محلول ، (م.م.) قادر بتاديه وام ، واريز شدني ، قابل پرداخت.

Solvable

حل پذير، قابل حل.

Solvate

ماده محلول ، حل شدن ، محلول شدن.

Solemnly

قاطعانه

soles

کف پا - تخت کفش

solicitor at law

وکيل در قانون

solutions

راه حل

Keyword

Criteria