بازدن انگشت يا الت ديگري چيزي را ازمودن ، (طب) دق كردن ، اهسته زدن به.
ضربت ، دق ، (مو.) اسباب هاي ضربي مثل طبل ودنبك.
(مو.) الا ت موسيقي ضربي (مثل طبل ودايره).
ماشه تفنگ.
نوازنده اسبابهاي ضربي.
زدني ، تصادمي.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains