Farsi Dictionary

Macro

رشد زياد، دراز، بزرگ ، بطور غير عادي.

Macro

درشت ، كلا ن ، درشت دستور.

Macro assembler

درشت همگزار

Macro call

درشت فراخوان.

Macro declaration

درشت اعلا ن.

Macro difinition

درشت تعريف.

Macro expansion

بسط درشت دستور.

Macro generator

درشت زا.

Macro instruction

درشت دستور.

Macrobiotics

دانش طولا ني كردن عمر(از راه رژيم غذايي).

Macrocode

درشت برنامه ، دستورالعمل هاي درشت.

Macrocosm

جهان ، دنيا.

Macrocyte

(گ.ش.) هاگدان بزرگ ، لبه هاگ بزرگ گياه ، گلبول قرمز بزرگ.

Macroevoluyion

تحولا ت عظيم سير تكامل.

Macrogamete

(گ.ش.) سلول جنسي ماده بزرگتر، كلا ن گانه.

Macroinstruction

درشت دستور.

Macromere

(جنين شناسي) سلول هاي بزرگتري كه در اثر تقسيم سلولي نامساوي تخم ايجاد ميشود.

Macron

علا مت ' -' كه بالا ي حروف صدادار گذارده ميشود تا صداي ان بلندتر شود.

Macronucleus

هسته بزرگتر، هسته سلولي بزرگتر.

Macronutrient

ماده شيميايي كه براي رشد و نمو و تغذيه گياه لا زم است.

Macrophage

(طب) ياخته بيگانه خوار درشت ، كلا ن خوار.

Macroprogramming

درشت برنامه نويسي.

Macropterous

داراي بالهاي دراز يا بزرگ ، بزرگ بال.

Macroscopic

درشت نمود، نمودار به چشم ، مريي (قابل رويت بدون ميكروسكپ و غيره كه كلمه مخالف ان microscopic يعني ذره بيني است).

Keyword

Criteria