Macro |
رشد زياد، دراز، بزرگ ، بطور غير عادي. |
Macro |
درشت ، كلا ن ، درشت دستور. |
Macro assembler |
درشت همگزار |
Macro call |
درشت فراخوان. |
Macro declaration |
درشت اعلا ن. |
Macro difinition |
درشت تعريف. |
Macro expansion |
بسط درشت دستور. |
Macro generator |
درشت زا. |
Macro instruction |
درشت دستور. |
Macrobiotics |
دانش طولا ني كردن عمر(از راه رژيم غذايي). |
Macrocode |
درشت برنامه ، دستورالعمل هاي درشت. |
Macrocosm |
جهان ، دنيا. |
Macrocyte |
(گ.ش.) هاگدان بزرگ ، لبه هاگ بزرگ گياه ، گلبول قرمز بزرگ. |
Macroevoluyion |
تحولا ت عظيم سير تكامل. |
Macrogamete |
(گ.ش.) سلول جنسي ماده بزرگتر، كلا ن گانه. |
Macroinstruction |
درشت دستور. |
Macromere |
(جنين شناسي) سلول هاي بزرگتري كه در اثر تقسيم سلولي نامساوي تخم ايجاد ميشود. |
Macron |
علا مت ' -' كه بالا ي حروف صدادار گذارده ميشود تا صداي ان بلندتر شود. |
Macronucleus |
هسته بزرگتر، هسته سلولي بزرگتر. |
Macronutrient |
ماده شيميايي كه براي رشد و نمو و تغذيه گياه لا زم است. |
Macrophage |
(طب) ياخته بيگانه خوار درشت ، كلا ن خوار. |
Macroprogramming |
درشت برنامه نويسي. |
Macropterous |
داراي بالهاي دراز يا بزرگ ، بزرگ بال. |
Macroscopic |
درشت نمود، نمودار به چشم ، مريي (قابل رويت بدون ميكروسكپ و غيره كه كلمه مخالف ان microscopic يعني ذره بيني است). |