Farsi Dictionary

Hydra

(افسانه يونان) مار 9 سري كه بدست هركول كشته شده ، (مج.) چيزي كه برانداختن ان دشوار است ، مار ابي.

Hydrangea

(گ.ش.) گل ادريس ، ساقه وريشه خشك شده گل ادريس.

Hydrant

لوله ابكش (اب انبار)، شير اتش نشاني.

Hydrate

(ش.) جسم مركب ابدار، هيدرات ، ابشتن.

Hydraulic

وابسته به نيروي محركه اب ، هيدروليك ، وابسته به مبحث خواص اب درحركت.

hydration

هيدراتاسيون

Keyword

Criteria