Farsi Dictionary

Fir

(گ.ش.) صنوبر، شاه درخت.

Fire

اتش ، حريق ، (نظ.) شليك ، (مج.) تندي ، حرارت ، اتش زدن ،افروختن ، تفنگ ياتوپ را اتش كردن ، بيرون كردن ، انگيختن.

Fire brand

نيمسوز، اتش پاره ، (مج.) ادم فتنه انگيز.

Fire brick

اجر نسوز.

Fire bug

(pyromaniac، incendiary=) اتش افروز.

Fire control

اطفاء حريق ، جلوگيري از اتش سوزي.

Fire cured

دودي ، دود داده شده.

Fire drill

تمرين اطفاء حريق.

Fire eater

شعبده باز اتش خوار، شعبده باز، (مج.) ادم فتنه جو، جنگي.

Fire engine

ماشين اتش نشاني ، تلمبه اتش خاموش كن.

Fire escape

پلكان اطمينان ، پله كان مخصوص فرار در مواقع حريق.

Fire extinguisher

خاموش كننده اتش ، فشنگ ضد اتش.

Fire irons

سيخ و سه پايه وساير اسبابهاي جلو بخاري.

Fire opal

(girasol=) گل افتاب گردان ، عين الشمس.

Fire sale

فروش مال التجاره حريق زده.

Fire station

ايستگاه اتش نشاني.

Firearm

اسلحه گرم.

Fireball

سنگ اسماني بزرگ ، شهاب روشن ، (نظ.) نارنجك ، گلوله انفجاري.

Firebird

(ج.ش.) پري شاهرخ ، مرغ انجير خوار.

Firebox

مجمر، اتشدان ، منقل.

Fireclay

خاك نسوز، گل اتشخوار.

Firecracker

ترقه.

Firedamp

گاز قابل احتراق معدن ، گاز متان.

Firedrake

(افسانه) اژدهاي اتش خوار، سمندر.

Firefighter

مامور اتش نشاني.

Firefly

حشره شب تاب ، كرم شب تاب.

Fireguard

سپر جلو بخاري ، مامور اتش نشاني.

Firehouse

(station fire=) ايستگاه اتش نشاني.

Firelight

نور اتش ، رعد وبرق ، اذرخش.

Firelock

تفنگ فتيله اي.

Fireman

مامور اتش نشاني ، سوخت انداز، سوخت گير.

Fireplace

اجاق ، اتشگاه ، كانون ، بخاري ، منقل.

Fireplug

(hydrant) شير اب اتش نشاني.

Firepower

قدرت شليك.

Fireproof

نسوز، محفوظ از اتش ، نسوز كردن ، ضد اتش.

Firescreen

سپر جلو بخاري.

Fireside

پاي بخاري ، زندگي خانگي.

Firestone

(مع.) سنگ چخماق ، سنگ اتش زنه.

Firetrap

ساختمان مستعد اتش سوزي.

Firewater

نوشابه الكلي قوي.

Fireweed

(گ.ش.) نوعي كاهو.

Firewood

هيزم.

Firework

اتش بازي.

Fireworshipper

اتش پرست.

Firing line

خط اتش ، خط شليك.

Firing pin

سوزن گلنگدن اسلحه اتشي.

Firing squad

(نظ.) جوخه اتش.

Firkin

چليك (مطابق يك چهارم بشكه)، بشكه چوبي.

Firm

شركت ، تجارتخانه ، كارخانه ، موسسه بازرگاني ، استوار، محكم ، ثابت ، پابرجا، راسخ ، سفت كردن ، استوار كردن.

Firmament

فلك (افلا ك)، اسمان ، گنبد اسمان.

Firmamental

فلكي.

Firmer chisel

(مك.) اسكنه پهن.

Firmness

ثبات واستحكام.

Firmware

سفت افزار.

Firry

صنوبردار، صنوبري.

First

نخست ، نخستين ، اول ، يكم ، مقدم ، مقدماتي.

First

نخست ، نسختين ، اولا.

First cause

علت العلل ، علت اوليه.

First in first out

بترتيب ورود (fifo).

First lieutenant

ستوان يكم ، ناوبان يكم.

First ling

نخست زاده (جانور)، نوبر.

First offender

كسي كه براي اولين بار قانونا تخلف كرده است.

First person

(د.) اول شخص (مفرد يا جمع)، صيغه اول شخص (در افعال وضماير وغيره).

First rate

عالي ، درجه اول ، نخستين درجه.

First reading

طرح نخستين لا يحه قانوني در مجلس.

First sergeant

(نظ.) گروهبان يكم.

First string

داءمي ، منظم ، درجه يك.

First water

درجه اول ، بالا ترين مقام.

Firstborn

نخست زاده ، ارشد، فرزند ارشد.

Firstfruits

نوبر، ميوه هاي نوبرانه.

Firsthand

مستقيم ، اصلي ، دست اول ، (مج.) عالي.

Firstly

اولا ، درمرحله اول.

Firth

(estuary=) خور، مدخل.

fire hose

شلنگ آتش نشاني

firemen

آتش نشاني

firewall

ديوار آتش

firing

شلیک

firming

سفت کننده

firmly

پايدار - خيلي محکم

first name

نام - نام کوچک

first time

بار اول

Keyword

Criteria