Farsi Dictionary

Fair

زيبا، لطيف ، نسبتا خوب ، متوسط، بور، بدون ابر، منصف ، نمايشگاه ، بازار مكاره ، بي طرفانه.

Fair copy

نسخه درست.

Fair minded

خالي از اغراض.

Fair spoken

خوش بيان ، مودب ، ملا يم.

Fair trade

تجارت مشروع ، كسب منصفانه ، كسب حلا ل.

Fair weather

(م.ل.) داراي هواي صاف ، (مج.) مناسب براي (سفر دريا)، بي وفا، نيم راه.

Fairground

ناحيه اي كه مخصوص برگذاري بازار مكاره يا سيرك ونمايشگاه ها مي باشد.

Fairy

پري ، جن ، افسونگري ، ساحره.

Fairy ring

حلقه قارچ ، قارچ حلقوي.

Fairyland

كشور پريان.

fair-speaking

سخن عادلانه

fairly

منصفانه

fairness

انصاف

fairs

نمايشگاهها

Keyword

Criteria