Farsi Dictionary

Ass

(ج.ش.) خر، الا غ ، ادم نادان و كند ذهن ، كون.

Assafetida

(assafoetida=) انقوزه.

Assail

حمله كردن ، هجوم اوردن بر.

Assailable

هجوم پذير، قابل حمله.

Assailant

حمله كننده.

Assassin

ادمكش ، قاتل.

Assassinate

كشتن ، بقتل رساندن ، ترور كردن.

Assassination

قتل ، ترور.

Assault

يورش ، حمله ، تجاوز، حمله بمقدسات ، اظهار عشق ، تجاوز يا حمله كردن.

Assay

سنجش ، ازمايش ، امتحان ، عيارگري ، طعم و مزه چشي ، مزمزه ، كوشش ، سعي ، سنجيدن ، عيار گرفتن ، محك زدن ، كوشش كردن ، چشيدن ، بازجويي كردن ، تحقيق كردن.

Assemblage

جمع اوري ، اجتماع ، انجمن ، عمل سوار كردن (ماشين يا موتور).

Assemble

فراهم اوردن ، انباشتن ، گرداوردن ، سوار كردن ، جفت كردن ، جمع شدن ، گردامدن ، انجمن كردن ، ملا قات كردن.

Assemble

همگذاردن ، سوار كردن.

Assemble and go

همگذاري و اجرا.

Assembler

همگذار.

Assembly

همگذاري ، مجمع.

Assembly

اجتماع ، انجمن ، مجلس ، گروه ، هيلت قانون گذاري.

Assembly language

زبان همگذاري.

Assembly line

تيمار خط، دستگاهي كه اشياء يا مصنوعاتي را پشت سرهم رديف ميكند تا بمحل بسته بندي برسد.

Assembly list

سياهه همگذاري.

Assembly program

برنامه همگذاري.

Assemblyman

عضو مجلس قانونگذاري ، عضو انجمن ، عضو مجلس.

Assent

موافقت كردن ، رضايت دادن ، موافقت ، پذيرش.

Assentation

موافقت (چاپلوسانه)، رضايت ظاهري.

Assert

دفاع كردن از، حمايت كردن ، ازاد كردن ، اظهار قطعي كردن ، ادعا كردن ، اثبات كردن.

Assert

ادعا كردن.

Assert oneself

حقوق و امتيازات خود را بزور بديگران قبولا ندن.

Assertion

تاكيد، اثبات ، تاييد ادعا، اظهارنامه ، اعلا ميه ، بيانيه ، اگهي ، اخبار، اعلا ن.

Assertion

ادعا.

Assertive

اظهار كننده ، ادعا كننده ، مدعي.

Assess

تشخيص دادن ، تعيين كردن ، بستن ، ماليات بستن بر، خراج گذاردن بر، جريمه كردن ، ارزيابي ، تقويم كردن.

Assessable

قابل ارزيابي يا تقويم.

Assessment

تشخيص ، تعيين ماليات ، وضع ماليات ، ارزيابي ، تقويم ، براورد، تخمين ، اظهارنظر.

Assessor

ارزياب ، خراج گذار.

Asset

چيز با ارزش و مفيد، ممر عايدي ، سرمايه ، دارايي ، جمع دارايي شخص كه بايستي بابت ديون او پرداخت گردد.

Asset

دارايي.

Asseverate

بطور جدي اظهار كردن ، تصريح كردن.

Asseveration

اظهار جدي ، ادعا.

Assiduity

توجه ، پشتكار، استقامت ، مداومت ، توجه و دقت مداوم.

Assiduous

داراي پشتكار، ساعي ، مواظب.

Assign

واگذار كردن ، ارجاع كردن ، تعيين كردن ، مقرر داشتن ، گماشتن ، قلمداد كردن ، اختصاص دادن ، بخش كردن ، ذكر كردن.

Assignability

تخصيص دادني ، قابل تعيين.

Assignable

حواله اي ، واگذاردني ، قابل تعيين و تخصيص ، معين ، مشخص ، معلوم.

Assignation

تعيين وقت ، قرار ملا قات ، واگذاري ، ميعاد.

Assignee

وكيل ، گماشته ، نماينده ، مامور، عامل.

Assigner

حواله دهنده ، واگذار كننده ، انتقال دهنده.

Assignment

واگذاري ، انتقال قانوني ، حواله ، تخصيص اسناد، تكليف درسي و مشق شاگرد، وظيفه ، ماموريت.

Assignment

گمارش.

Assignment statement

حكم گمارشي.

Assignor

حواله دهنده ، واگذار كننده ، انتقال دهنده.

Assimilable

جذب شدني ، قابل تحليل در بدن ، قابل تجانس.

Assimilate

يكسان كردن ، هم جنس كردن ، شبيه ساختن ، در بدن جذب كردن ، تحليل رفتن ، سازش كردن ، وفق دادن ، تلفيق كردن ، همانند ساختن.

Assimilation

جذب و تركيب غذا (دربدن)، تشبيه ، يكساني.

Assimilative

(assimilatory=) همجنس كننده ، هم جنس شونده ، شباهت دار.

Assimilator

جذب كننده ، تحليل برنده ، همانند سازنده.

Assion

گماردن ، نسبت دادن.

Assist

كمك كردن ، مساعدت كردن.

Assist

همدستي و ياري كردن ، دستگيري كردن ، شركت جستن ، حضور بهم رساندن ، توجه كردن ، مواظبت كردن ، ملحق شدن ، پيوستن به ، حمايت كردن از، پايمردي كردن ، دستياري كردن ، ياور، همكاري ، كمك.

Assistance

دستياري ، پايمردي ، همدستي ، كمك ، مواظبت ، رسيدگي.

Assistance

كمك ، مساعدت.

Assistant

دستيار، نايب.

Assistant

معاون ، ياور، دستيار، بردست ، ترقي دهنده.

Assize

محكمه ، محكمه ء جنايي ، هيلت قضات يا منصفه ، (درجمع) نرخ قانوني ، واحد وزن و پيمانه ، فرمان ، مشيت.

Associable

انس پذير، قابل معاشرت ، متجانس شدني ، معاشرتي ، انطباق پذير.

Associate

هم پيوند، همبسته ، اميزش كردن ، معاشرت كردن ، همدم شدن ، پيوستن ، مربوط ساختن ، دانشبهري ، شريك كردن ، همدست ، همقطار، عضو پيوسته ، شريك ، همسر، رفيق.

Associate

وابسته ، وابسته كردن.

Association

انجمن ، وابستگي ، وابسته سازي.

Association

شركت ، انجمن ، معاشرت ، اتحاد، پيوستگي ، تداعي معاني ، تجمع ، اميزش.

Associational

مبني بر شركت يا معاشرت ، متداعي.

Associative

انجمني ، شركت پذير.

Associative memory

حافظه انجمني.

Associative processor

پردازنده انجمني.

Associative stopage

انباره انجمني.

Associative variable

متغير انجمني.

Assoil

(ر.) اصل تغيير نكردني ، مجموع يا حاصل ضرب ، بخشيدن ، تبرءه كردن ، مغفرت كردن ، روسفيد كردن ، ازاد كردن ، مرخص كردن ، حل كردن ، رفع كردن ، رد كردن ، تكذيب كردن ، پاك كردن ، خالي كردن ، بخشيدن ، تقاص پس دادن.

Assonance

شباهت صدا، هم صدايي ، قافيه ء وزني يا صدايي.

Assonant

هم صدا، شبيه در صدا، مشابه يا متجانس (درصدا).

Assort

جور كردن ، طبقه بندي كردن ، مناسب بودن ، هم نشين شدن.

Assorted

جور شده ، همه فن حريف ، همسر، يار، درخور، مناسب.

Assortment

ترتيب ، مجموعه ، دسته ، دسته بندي ، طبقه بندي.

Assuage

ارام كردن ، تخفيف دادن.

Assuagement

فرونشاني ، تسكين ، تخفيف.

Assuasive

ارام كننده ، نشاننده ، ساكت كننده ، مسكن.

Assume

بخود گرفتن ، بخود بستن ، وانمود كردن ، تظاهر كردن ، تقليد كردن ، فرض كردن ، پنداشتن ، بعهده گرفتن ، تقبل كردن ، انگاشتن.

Assume

فرض كردن ، پنداشتن ، گرفتن.

Assuming

خودبين ، از خود راضي ، متكبر، لا ف زن ، پرمدعا.

Assumpsit

تعهد، تقبل ، مقاطعه كاري ، فرض ، خودبيني ، تقبل ديون ديگري ، (حق.)ادعاي خسارت.

Assumption

فرض ، خودبيني ، غرور، اتخاذ، قصد، گمان ، (با A)جشن صعود مريم باسمان ، انگاشت.

Assumption

فرض ، پنداشت.

Assumptive

فرضي ، فرض مسلم شده ، مغرور، متكبر.

Assurance

پشتگرمي ، اطمينان ، دلگرمي ، خاطرجمعي ، گستاخي ، بيمه(مخصوصا بيمه عمر)، تعهد، قيد، گرفتاري ، ضمانت ، وثيقه ، تضمين ، گروي.

Assure

اطمينان دادن ، بيمه كردن ، مجاب كردن.

Assured

خاطرجمع ، مطملن ، امن ، محفوظ، جسور، مغرور، بيمه شده ، محرم.

Assuredly

مطملنا.

Assurer

بيمه كننده ء عمر، اطمينان دهنده ، مطملن سازنده.

Assuror

بيمه كننده ء عمر، اطمينان دهنده ، مطملن سازنده.

Assyria

اشور، كشور اشور.

Assyrian

اشوري ، زبان اشوري ، اهل كشور اشور.

Assyriologist

متخصص در زبان و تاريخ و هنر اشور.

Assyriology

علم اشور شناسي ، مطالعه ء زبان و هنر و تاريخ اشور.

assaulted

حمله

assaulting

ضرب - حمله

assembled

منسوب

assembled

مونتاژ

assemblies

مجامع

ASSEMBLING

مونتاژ

asserted

اظهار

Asserting

دفاع

assertively

پافشاري

assessed

ارزيابي

assessing

ارزيابي

assets

دارايي

asshole

احمق

assigned

اختصاص داده شده

assigning

اختصاص

assistant principal

معاون مدرسه

assistantship

کمک - کمک مالي

assistants 

دستياران

Assisted

کمک

assisting

کمک

associated

مرتبط

associating

ارتباط

assumed

مفروض

assumes

فرض

Assumptions

فرضيات

assumptions 

پيش فرض

assures

اطمينان

assuring

اطمينان

Keyword

Criteria