Wan |
(wand) رنگ پريده ، كم خون ، زرد، كم رنگ ، رنگ پريده شدن يا كردن. |
Wand |
عصا، گرز، چوب ميزانه ، چوب گمانه ، تركه. |
Wander |
سرگردان بودن ، اواره بودن ، منحرف شدن. |
Wanderer |
سرگردان ، سيار، اواره. |
Wanderlust |
(الماني) علا قه مند به سياحت ، سفر دوستي. |
Wanderoo |
(ج.ش.) عنتر. |
Wane |
رو بكاهش گذاشتن ، نقصان يافتن ، كم شدن ، افول ، كم و كاستي ، وارفتن ، به اخر رسيدن. |
Wanener |
بيدار كننده ، شب زنده دار. |
Waney |
(wany) رو بزوال ، كاهش يافته ، رو بنقصان. |
Wangle |
تلولو خوردن ، به حيله متوسل شدن ، لرزاندن. |
Wangler |
متزلزل ، مرتعش. |
Wanigan |
(waniggan) روپوش ، سقف تراكتور يا ماشين باري. |
Wanion |
بد شانسي ، انتقام ، تلا في. |
Wanly |
(wandly) رنگ پريده ، كم خون ، زرد، كم رنگ ، رنگ پريده شدن يا كردن. |
Wanness |
رنگ پريدگي. |
Wannigan |
(wanigan)رو پوش ، سقف تراكتور يا ماشين باري. |
Want |
خواست ، خواسته ، خواستن ، لا زم داشتن ، نيازمند بودن به ، نداشتن ، كم داشتن ، فاقد بودن ، محتاج بودن ، كسر داشتن ، فقدان ، نداشتن ، عدم ، نقصان ، نياز، نداري. |
Wanton |
سركش ، حرف نشنو، بازيگوش ، خوشحال ، عياش ، گستاخ ، جسور، شرور شدن ، گستاخ شدن ، بي ترتيب كردن ، شهوتراني كردن ، افراط كردن. |
Wantoner |
عياش ، سر بهوا. |
Wantonly |
از روي عياشي و بيفكري. |
Wany |
(waney) رو بزوال ، كاهش يافته ، رو بنقصان. |
wander off |
سرگردان |
wandering |
سرگردان |
wanders |
سرگردان |
wanted |
ميخواستم |
wants |
ميخواهد |