Farsi Dictionary

Wan

(wand) رنگ پريده ، كم خون ، زرد، كم رنگ ، رنگ پريده شدن يا كردن.

Wand

عصا، گرز، چوب ميزانه ، چوب گمانه ، تركه.

Wander

سرگردان بودن ، اواره بودن ، منحرف شدن.

Wanderer

سرگردان ، سيار، اواره.

Wanderlust

(الماني) علا قه مند به سياحت ، سفر دوستي.

Wanderoo

(ج.ش.) عنتر.

Wane

رو بكاهش گذاشتن ، نقصان يافتن ، كم شدن ، افول ، كم و كاستي ، وارفتن ، به اخر رسيدن.

Wanener

بيدار كننده ، شب زنده دار.

Waney

(wany) رو بزوال ، كاهش يافته ، رو بنقصان.

Wangle

تلولو خوردن ، به حيله متوسل شدن ، لرزاندن.

Wangler

متزلزل ، مرتعش.

Wanigan

(waniggan) روپوش ، سقف تراكتور يا ماشين باري.

Wanion

بد شانسي ، انتقام ، تلا في.

Wanly

(wandly) رنگ پريده ، كم خون ، زرد، كم رنگ ، رنگ پريده شدن يا كردن.

Wanness

رنگ پريدگي.

Wannigan

(wanigan)رو پوش ، سقف تراكتور يا ماشين باري.

Want

خواست ، خواسته ، خواستن ، لا زم داشتن ، نيازمند بودن به ، نداشتن ، كم داشتن ، فاقد بودن ، محتاج بودن ، كسر داشتن ، فقدان ، نداشتن ، عدم ، نقصان ، نياز، نداري.

Wanton

سركش ، حرف نشنو، بازيگوش ، خوشحال ، عياش ، گستاخ ، جسور، شرور شدن ، گستاخ شدن ، بي ترتيب كردن ، شهوتراني كردن ، افراط كردن.

Wantoner

عياش ، سر بهوا.

Wantonly

از روي عياشي و بيفكري.

Wany

(waney) رو بزوال ، كاهش يافته ، رو بنقصان.

wander off

سرگردان

wandering

سرگردان

wanders

سرگردان

wanted

ميخواستم

wants

ميخواهد

Keyword

Criteria