Farsi Dictionary

Taxi

باتاكسي رفتن ، تاكسي ، خودروي (هواپيما).

Taxi dancer

دختري كه در كلا س رقص يا كاباره در مقابل پول با مشتريان ديگر ميرقصد.

Taxi stand

ماندگاه مجاز تاكسي.

Taxicab

تاكسي.

Taxidermist

ويژه گر پر كردن پوست حيوانات باكاه وغيره ، پوست ارا.

Taxidermy

پركردن پوست حيوانات با كاه وغيره ، پوست ارايي.

Taximan

راننده تاكسي.

Taximeter

مسافت سنج ، مسافت نماي تاكسي.

Taxis

شكسته بندي ، (زيست شناسي) واكنش موجود زنده در برابر گرايش ، تاكتيسم.

Taxiway

جاده يا راه تاكسي رو، فرودگاه.

taxi company

شرکت تاکسي

taxing

ماليات

Keyword

Criteria