| Shoo |
كيش (براي راندن مرغ وغيره) كيش كردن ، باكيش فرار دادن ، چخ. |
| Shoo in |
كسيكه احتمال زياد دارد برنده شود. |
| Shook |
(زمان ماضي فعل shake)، (.n&.vt): مجموع تخته هاي لا زم براي ساختن بشكه وچليك وامثال ان ، روكش چوب مخصوص جعبه يا مبل وغيره ، دسته ، بسته ، بسته كردن. |
| Shoot |
دركردن (گلوله وغيره)، رها كردن (از كمان وغيره)، پرتاب كردن ، زدن ، گلوله زدن ، رها شدن ، امپول زدن ، فيلمبرداري كردن ، عكسبرداري كردن ، درد كردن ، سوزش داشتن ، جوانه زدن ، انشعاب ، رويش انشعابي ، رويش شاخه ، درد، حركت تند وچابك ، رگه معدن. |
| Shooter |
تيرانداز، تفنگ دركن. |
| Shooting gallery |
ميدان تيراندازي تمريني. |
| Shooting iron |
اسلحه گرم. |
| Shooting star |
شهاب ثاقب ، ستاره ثاقب ، تير شهاب. |