| Service |
زاوري ، خدمت ، استخدام ، نوكري ، كار، وظيفه ، عبادت ، تشريفات ، كمك ، بنگاه ، سرويس ، يكدست ظروف ، اثاثه ، لوازم ، نظام وظيفه ، (گ.ش.) سنجد، درخت سنجد، وابسته بخدمت ، سرويس كردن ، ماشيني راتعمير وروغن كاري كردن. |
| Service |
خدمت ، ياري ، بنگاه ، روبراه ساختن ، تعمير كردن. |
| Service book |
كتب دعا، كتب مذهبي. |
| Service charge |
انعام ، اضافه كار، سرويس مهمانخانه وغيره. |
| Service club |
(نظ.) باشگاه سربازان. |
| Service program |
برنامه خدماتي. |
| Serviceability |
تعمير پذيري. |
| Serviceability |
بكار خوري ، بدردخوري ، قابليت استفاده. |
| Serviceable |
سودمند، بدرد خور، قابل استفاده. |
| Serviceable |
روبراه شدني ، تعمير پذير. |
| Serviceberry |
(گ.ش.) مرزه. |
| Serviceman |
عضو ارتش ، تعمير كار. |
| services |
خدمات |