Farsi Dictionary

Resolve

رفع كردن ، مقرر داشتن ، تصميم گرفتن ، راي دادن.

Resolvent

(طب) محلل ، حلا ل ، جواب ، حل ، حل مسلله.

Resolver

برطرف كننده ، رافع.

resolved

حل و فصل

Keyword

Criteria