Farsi Dictionary

Prior

اولي ، قبلي ، از پيش.

Prior

پيشين ، قبلي ، جلوي ، مقدم ، اسبق ، رءيس صومعه.

Priorate

مقام اسبق.

Prioress

راهبه ، رءيسه صومعه.

Priority

حق تقدم ، برتري.

Priority

اولويت ، حق تقدم.

Priority indicator

نماينده اولويت ، اولويت نما.

Priority processing

اولويت پردازي.

Priorship

تقدم ، حق تقدم ، اولويت.

Priory

دير يا خانقاه كوچكتر از صومعه.

priorities

اولویت

PRIORITIZATION

اولويت بندي

prioritize

اولويت بندي

prioritizing

الويت بندي

priority date

تاريخ اولويت

Keyword

Criteria