Farsi Dictionary

Over

بالا ي ، روي ، بالا ي سر، بر فراز، ان طرف ، درسرتاسر، دربالا ، بسوي ديگر، متجاوز از، بالا يي ، رويي ، بيروني ، شفا يافتن ، پايان يافتن ، به انتها رسيدن ، پيشوندي بمعني زيادو زياده و بيش.

Over against

برضد، برعليه.

Over the counter

خارج از بورس فروخته شده.

Over write

جاي نوشت ، جاي نوشتن.

Overabundant

بسيارفراوان.

Overact

در ايفاي نقش خود افراط كردن.

Overactive

فوق العاده فعال.

Overall

بالا پوش ، لباس كار، رويهمرفته ، شامل همه چيز، همه جا، سرتاسر.

Overall cost

هزينه كل.

Overarm

بالا اوردن بازو تا بالا ي شانه (دربازي كريكت).

Overawe

بيش از حد ترساندن ، خيلي وحشت زده كردن.

Overbalance

سنگين تر بودن از، چربيدن بر، چيز نامساوي.

Overbear

بزمين زدن ، مغلوب كردن ، زياد ميوه دادن.

Overbearing

مغرور، از خود راضي ، منكوب گر، طاقت فرسا، غالب ، قاطع.

Overbid

پيشنهاد زيادتر، زيادتر پيشنهاد كردن (درمناقصه و مزايده).

Overblown

پر از شكوفه ، رانده شده در اثرباد.

Overboard

بدريا، در دريا، از كشتي بدريا، روي كشتي.

Overburden

بيش از حد بار كردن ، گران بار شدن ، بارگران.

Overbuy

در خريد افراط كردن.

Overcapitalize

(سرمايه شركتي را) بيش از اندازه واقعي براورد كردن.

Overcast

تيره كردن ، سايه افكندن ابر، ابر دار كردن ، پوشاندن ، سايه انداختن ، ابري ، تيره ، پوشيده.

Overcautious

بيش از اندازه محتاط، وسواسي.

Overcharge

زياد حساب كردن ، در قيمت اجحاف كردن ، قيمت اضافي ، غلو كردن ، بيش از ظرفيت پركردن.

Overcloud

ابري يا تيره شدن ، با ابر پوشاندن ، تيره كردن ، افسرده كردن.

Overcoat

پالتو.

Overcome

چيره شدن ، پيروز شدن بر، مغلوب ساختن ، غلبه يافتن.

Overcompensation

جبران بيش از حد لزوم.

Overconfidence

اطمينان بيش از حد.

Overcrowd

انبوه شدن ، بسيار شلوغ كردن ، ازدحام كردن.

Overdevelop

توسعه و عمران زياد يافتن ، (درعكاسي) بيش از حد نور ديدن ، نور زياد ديدن.

Overdo

بيش از حد انجام دادن ، بحد افراط رساندن.

Overdose

داروي بيش از حد لزوم ، دواي زياد خوردن.

Overdraft

(overdraw=) بيش از اعتبار حواله كردن ، بيش از اعتبار برات كردن ، چك بي محل.

Overdraw

بيش از اعتبار حواله يا چك دادن.

Overdraw

بيش از اعتبار كشيدن.

Overdress

رولباسي ، پيراهن رو، بيش از حد لباس فاخرپوشيدن.

Overdue

دير امده ، موعد رسيده ، سر رسيده.

Overeat

پرخوردن.

Overemphasis

تاكيد بيش از حد.

Overemphasize

بيش از حد تاكيد كردن.

Overestimate

زياد براورد كردن ، غلو كردن ، دست بالا گرفتن.

Overexpose

بيش از اندازه لا زم در معرض نورو غيره قرار دادن ، زياد نور دادن (به عكس و غيره).

Overflight

عبور با هواپيما از فراز منطقه اي.

Overflow

سرشار شدن يا كردن لبريز شدن ، طغيان كردن ، طغيان ، سيل ، اضافي.

Overflow

سرريز.

Overflow area

ناحيه سرريز.

Overflow check

بررسي سرريزي.

Overflow indicator

سرريز نما.

Overfly

از روي (چيزي) عبور كردن.

Overglaze

لعابي ، لعاب ثانوي ، روي چيزي را لعاب دادن ، با لعاب پوشاندن.

Overgrow

بيش از حد روييدن ، روي چيزي را پوشانيدن.

Overhand

دست ببالا ، از پايين ببالا ، بازي با دست بطرف بالا ، رويهم ، برعكس ، يكطرفه ، تركي دوزي.

Overhang

برامدگي ، تاق نما، اويزان بودن ، تهديد كردن ، مشرف بودن.

Overhaul

(براي تعمير) پياده كردن ، پياده كردن و دوباره سوار كردن ، سراسر بازديد كردن ، پياده سوار كردن و بازديد موتور.

Overhead

بالا ، دربالا ي سر، مخارج كلي ، سرجمع.

Overhead

بالا سري ، هوايي.

Overhear

از فاصله دور شنيدن ، استراق سمع كردن.

Overheat

زياد گرم كردن ، دو اتشه كردن ، برافروختن.

Overindulge

زياد ازاد گذاردن ، افراط ورزيدن.

Overindulgence

ازادي بيش از حد دادن ، افراط.

Overjoy

بيش از حد لذت بردن ، محظوظ كردن.

Overland

از راه خشكي ، در روي زمين ، از راه زميني.

Overlap

رويهم افتادن (دولبه چيزي)، اصطكاك داشتن.

Overlap

رويهم افت ، روي هم افتادن ، اشتراك داشتن.

Overlapping

رويهم افتاده ، داراي اشتراك.

Overlay

پوشش ، اندود، پوشيدن ، زياد بار كردن ، رويهم قراردادن ، (اسكاتلند) كراوات.

Overlay

جاي گذاشت ، جاي گذاشتن.

Overleap

جستن از، جستن از روي ، ناديده گذشتن از.

Overload

زياد پر كردن (تفنگ و غيره) گرانبار كردن ، زياد بار كردن ، اضافه بار.

Overload

زيادي بار كردن ، بار اضافي.

Overlook

مسلط يا مشرف بودن بر، چشم پوشي كردن ، چشم انداز.

Overlord

خداوندگار، ارباب ، سرور، مافوق.

Overmaster

برتري يافتن بر، مهارت كامل پيدا كردن در.

Overmatch

تفوق يافتن.

Overmuch

زياد، زياده از حد، بحد افراط، بمقدار زياد.

Overnight

در مدت شب ، در مدت يك شب ، شبانه.

Overpass

گذشتن از، تجاوز كردن از، پل هوايي.

Overplus

اضافه ، زاءد، بيش از احتياج.

Overpower

استيلا يافتن بر، فتح و غلبه كردن.

Overpraise

بيش از حد تشويق و تحسين كردن.

Overprice

بيش از حد قيمت گذاردن.

Overprint

روي هم چاپ كردن.

Overprinting

چاپ روي هم.

Overproduce

بيش ازظرفيت يا نياز توليد كردن.

Overproduction

توليد اضافي يا بيش از حد، بس فراوري.

Overpunch

روي هم منگنه كردن.

Overrate

زياد براورد كردن ، زياد اهميت دادن به.

Overreach

پا از حد خود فراتر نهادن ، بيش از حد گستردن.

Overrefinement

تصفيه بسيار، تهذيب بسيار، اراستگي فراوان.

Override

سواره گذشتن از، پايمال كردن ، باطل ساختن ، برتري جستن بر، برتر يا مهمتر بودن.

Override

لغو كردن ، باطل كردن.

Overriding

برجسته ، مهم ، برتر.

Overripe

بسيار رسيده ، ترشيده.

Overrule

رد كردن ، كنار گذاشتن ، مسلط شدن بر.

Overrun

تاخت و تاز كردن ، تاراج كردن ، سرتاسر محلي را فراگرفتن ، تجاوز، تجاسر، اب لبريز شده.

Oversea

انطرف دريا(ها)، متعلق بماوراء درياها، (مج.) بيگانه ، خارجي.

Oversee

سركشي كردن به ، مباشرت كردن بر، سرپرستي كردن.

Overseer

سركار، مباشر، ناظر، سرپرست.

Overset

واژگون ساختن ، برهم زدن ، سرنگون كردن ، زينت دادن ، زياد بار كردن ، شلوغ كردن ، واژگوني.

Oversexed

داراي تمايلا ت جنسي زياد، شهوتران ، شهوتي.

Over medium

بيش از متوسط

over than

بيش از

over time

در طول زمان

over whelming

در تفکر

over-sensitive

بيش از حد حساس

overall reliability

قابليت اطمينان کلي

overarching

فراگير

overcooked

پخته

overcrowded

شلوغ - پرجمعيت

overdrafts

اضافه برداشت

overdrawn

تهي

overexertion

بيش از حد

overheard

شنيده

overlooking

مشرف

overly

بيش از حد

overpayment

اضافه پرداخت

Overrated

مبالغه

overreaction

واکنش افراطي

Overseas

خارج

overseas employer

کارفرما خارج از کشور

overshadowed

تحت الشعاع

oversold

اشباع فروش

overtaken

پيشي - سبقت گرفتن

overthrown

سرنگون

overtly

آشکارا

overview

نماي کلي

overwhelmed

غرق

overwhelming

قريب به اتفاق

overworked

پر کار و هميشه مشغول

Keyword

Criteria