| Mort |
كشتار، مقدار زياد، زن ، جنس مونث ، پيه خوك. |
| Mortal |
فاني ، فناپذير، از بين رونده ، مردني ، مرگ اور، مهلك ، مرگبار، كشنده ، خونين ، مخرب ، انسان. |
| Mortality |
ميرش ، مرگ ومير، متوفيات ، بشريت. |
| Mortar |
هاون ، هاون داروسازي ، خمپاره ، شفته ، ساروج كردن ، باخمپاره زدن. |
| Mortarboard |
كلاه مسطح چهارگوش و مشكي رنگ كه اساتيد و فارغ التحصيلان بر سر ميگذارند. |
| Mortgage |
گرو، رهن ، گرونامه ، گروگذاشتن. |
| Mortgagee |
مرتهن ، گروگير. |
| Mortgager |
(mortgagor) گروگذار، راهن. |
| Mortgagor |
(mortgager) گروگذار، راهن. |
| Mortice |
(mortise) مادگي زبانه ، كام ، جاي زبانه ، جفت كردن ، باكام محكم كردن. |
| Mortician |
مقاطعه كار كفن ودفن ، متصدي كفن ودفن. |
| Mortification |
رياضت ، پست كردن ، رنج ، خجلت ، فساد. |
| Mortify |
پست كردن ، رياضت دادن ، كشتن ، ازردن ، رنجاندن. |
| Mortise |
(mortice) مادگي زبانه ، كام ، جاي زبانه ، جفت كردن ، باكام محكم كردن. |
| Mortmain |
انتقال ناپذيري ، وقف ، وقف كردن. |
| Mortuary |
مرده شوي خانه ، دفن ، مرده اي. |
| mortars |
خمپاره |
| mortem |
مرگ |
