| Lum |
(د.گ.) دودكش ، نوك دودكش. |
| Lumbago |
(طب) كمر درد، پشت درد، دردپشت. |
| Lumbar |
كمري ، واقع در كمر، در مهره پشت ، مهره كمر، ناحيه كمر. |
| Lumber |
تخته ، الوار، تيربريده ، الوار را قطع كردن ، چوب بري كردن ، سنگين حركت كردن ، سلا نه سلا نه راه رفتن. |
| Lumberer |
تير فروش ، الوار فروش. |
| Lumberjack |
چوب بر، كسيكه الوار وتير اره ميكند. |
| Lumberman |
تير فروش ، الوار فروش. |
| Lumberyard |
محوطه ياحياط تير فروشي كه الوار در ان انباشته شده. |
| Lumen |
واحد تشعشع برابر مقدار نوري كه از يك شمع معمولي بين المللي ساطع ميگردد، (تش.)حفره يا مجراي عضو لوله اي شكل ، (گ.ش.) حفره سلولي درون جدار گياه. |
| Luminaire |
دستگاه نورافكن مركب از حباب ودستگاه انعكاس نور وغيره. |
| Luminal |
(داروسازي) تركيب خواب اور. |
| Luminance |
تشعشع ، روشنايي. |
| Luminary |
جسم روشن ، جرم اسماني ، جرم نورافكن اسماني ، ادم نوراني ، پر فروغ ، شخصيت تابناك. |
| Lumine |
(ك.) روشن كردن ، درخشان كردن ، نوراني كردن ، منور كردن. |
| Luminesce |
پرتو افكندن ، ساطع شدن. |
| Luminescence |
تابناكي ، (فيزيك) پديده نورافشاني جسمي پس از قرار گرفتن درمعرض تابش اشعه ، شب تابي. |
| Luminescent |
شب تاب ، درخشان ، تابناك. |
| Luminiferous |
شب تاب ، درخشان ، تابناك. |
| Luminist |
نقاش سايه روشن نما. |
| Luminosity |
نور افكني ، جسم نوراني ، فروغ ، فروزندگي ، درخشش. |
| Luminous |
درخشان ، فروزان ، روشني بخش ، نوراني ، تابان. |
| Luminous |
درخشان ، شب نما. |
| Luminous energy |
(فيزيك) نيرويي كه تبديل به اشعه نوراني ميشود، نيروي قابل تبديل بنور. |
| Luminous flux |
جريان تشعشع در طول موج مريي. |
| Luminous paint |
رنگ شب نما. |
| Lummox |
(امر.) ادم كودن ، ادم ناشي وخام دست. |
| Lump |
قلنبه ، كلوخه ، گره ، تكه ، درشت ، مجموع ، ادم تنه لش ، توده ، دربست ، يكجا، قلنبه كردن ، توده كردن ، بزرگ شدن |
| Lumpen |
محروم شده از حقوق اجتماعي وسياسي وغيره. |
| Lumpish |
سنگين ، گنده ، تنه لش ، لخت (lakht)، كودن. |
| Lumpy |
موج دار، متلا طم ، ناهنجار، قلنبه ، ناصاف ، سنگين. |
| Lumpy jaw |
(actinomycosis) (دامپزشكي) بيماري ' اكتينوميكوز.' |
| lumbering |
چوب بري - الوار سازي |
| lumped |
فشرده |
