| Know |
دانستن ، اگاه بودن ، شناختن. |
| Know how |
فوت و فن ، اطلا ع ، معلومات خاص ، فنون ، رموزكار، كارداني. |
| Know it all |
عالم نما، مدعي علم اليقين. |
| Know nothing |
نادان ، جاهل ، منكر وجود خدا. |
| Knowable |
قابل دانستن. |
| Knower |
داننده. |
| Knowing |
كاردان ، فهميده ، با هوش ، زيركانه. |
| Knowledge |
دانش ، معرفت ، وقوف ، دانايي ، علم ، اگاهي. |
| Knowledge |
بصيرت ، اطلا ع. |
| Knowledgeable |
وارد بكار، قابل درك ، باهوش ، زيرك ، مطلع. |
| Knowledgeable |
بصير، مطلع. |
| know-how |
فوت و فن |
| knowledge asset |
دارايي دانش |
| known |
شناخته شده - مشهور |