Farsi Dictionary

Ingrow

بطور دسته جمعي ، اجماعا.

Ingrowing

درون رويان ، فرورونده در گوشت ، رشد كننده در درون ، زير گوشت روينده.

Ingrown

روينده و رشد كننده در درون چيز ديگري ، اصلي ، فطري.

Ingrowth

رويش دروني ، رشد ازدرون ، چيزي كه درتوي چيزديگري روييده يا فرورفته باشد(مثل ناخن).

Keyword

Criteria