Farsi Dictionary

Infant

كودك ، بچه ، طفل ، بچه كمتر از هفت سال.

Infanta

دختر پادشاه و ملكه اسپانيا يا پرتقال.

Infante

جوانترين پسر پادشاه و ملكه اسپانيا و پرتقال.

Infanticide

كودك كشي ، بچه كش ، قاتل بچه جديد الولا ده.

Infantile

بچگانه ، ابتدايي ، بچگي ، مربوط بدوران كودكي.

Infantile paralysis

فلج اطفال.

Infantilism

خوي بچگانه (در اشخاص بزرگ)، كندي رشد جسماني و عقلا ني.

Infantine

كودكانه.

Infantry

(نظ.) پياده نظام ، سرباز پياده.

Keyword

Criteria