Farsi Dictionary

Frit

خمير شيشه وچيني سازي گداختن ، هراسان.

Frith

(firth=) خليج كوچك ، شعبه رود.

Fritillaria

(گ.ش.) گل سرنگون ، لا له متعفن.

Fritillary

(گ.ش.) گل سرنگون ، لا له متعفن.

Fritter

كلوچه قيمه دار يا ميوه داركه سرخ كنند، خاگينه گوشت دار، پاره ، خرده ، خردكردن ، قطعه قطعه كردن ، تلف كردن ، هدر كردن.

Keyword

Criteria