| Forb |
علف هرزه ، علف. |
| Forbear |
احتراز كردن ، امساك كردن ، خودداري كردن از، صرف نظر كردن ، گذشتن از، اجتناب كردن از، گذشت كردن. |
| Forbear |
(forebear) (معمولا بصورت جمع) نيا، اجداد، جد اعلي. |
| Forbearance |
خودداري ، شكيبايي ، تحمل ، امساك ، مدارا. |
| Forbid |
(.vt):قدغن كردن ، منع كردن ، بازداشتن ، اجازه ندادن (adj): (accursed=) ملعون ، مطرود. |
| Forbiddance |
قدغن ، نهي ، ممانعت ، منع ، بازداشت ، جلوگيري. |
| Forbidden |
ممنوع. |
| Forbidden character |
دخشه ممنوعه. |
| Forbidden code |
رمز ممنوعه. |
| Forbidding |
زننده ، نفرت انگيز، دافع ، ناخوانده ، نامطبوع ، ترسناك ، شوم ، مهيب ، عبوس ، بدقيافه ، نهي كننده. |
| Forbode |
(forebode=) تفال بد زدن. |
| Forby |
(forbye) نزديك ، از نزديك ، از پهلوي ، جز، سواي ، بعلا وه. |
| Forbye |
(forby) نزديك ، از نزديك ، از پهلوي ، جز، سواي ، بعلا وه |
| forbade |
منع |
| Forbearing |
بردبار |