Farsi Dictionary

Die

(.vi) :مردن ، درگذشتن ، جان دادن ، فوت كردن ، (.n) :طاس ، طاس تخته نرد، مهره ، سرپيچ ، بخت ، قمار، (مج.) سرنوشت(.vt):بشكل حديده ياقلا ويزدر اوردن ، با حديده و قلا ويز رزوه كردن ، قالب گرفتن ، سر سكه.

Die

جفت طاس.

Die down

تحليل رفتن ، روبزوال نهادن ، مردن.

Die sort

جور كردن طاسي.

Diehard

جان سخت ، سرسخت ، پر استقامت.

Dielectric

عايق ، ضد برق ، برق بند.

Dielectric

عايق.

Dielectric isolation

جداسازي با عايق.

Dieresis

دو نقطه اي كه بر روي بعضي ازحروف ميگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد.

Diesel

ديزل ، موتور ديزل.

Dieselize

با موتور ديزل مجهز شدن يا كردن.

Diesinking

مهره ساز، طاس ساز، حديده ساز.

Diet

پرهيز، رژيم گرفتن ، شورا.

Dietary

مربوط به رژيم غذايي.

Dietetic

وابسته به رژيم غذايي.

Dietetics

فن پرهيز يا رژيم غذايي ، مبحث اغذيه.

die hard

جان سخت

die off

مرگ خاموش

die out

خاموش شدن

died

درگذشت

diesel fuel

سوخت ديزل

die–hard

جان سخت

Keyword

Criteria