| Charge |
تصدي ، عهده داري ، حمله ، اتهام ، هزينه ، وزن ، مسلوليت ، گماشتن ، عهده دار كردن ، زيربار كشيدن ، متهم ساختن ، مطالبه (بها)، پركردن (باطري وتفنگ)، موردحمايت. |
| Charge |
بار، هزينه ، مطالبه هزينه. |
| Charge d'affaires |
(affaires'd charges.pl) كاردار، نايب سفارت ، نايب وزير مختار. |
| Chargeable |
پرشدني ، اتهام پذير، قابل بدهي يا پرداخت. |
| Charger |
اسب جنگي ، دستگاه پركردن باطري و هرچيز ديگر (مثل تفنگ). |
| charged |
متهم شده - عهده دار - َشارژ |