| Bump |
دست انداز جاده ، ضربت ، ضربت حاصله دراثر تكان سخت ، برامدگي ، تكان سخت (در هواپيماو غيره)، تكان ناگهاني ، ضربت (توام باتكان) زدن. |
| Bumper |
سپراتومبيل ، ضرب خور، چيز خيلي بزرگ. |
| Bumpiness |
دست انداز، داراي برامدگي. |
| Bumpkin |
روستايي نادان يا كودن ، ادم بي دست وپا. |
| Bumptious |
خودبين ، از خود راضي ، جسور. |
| Bumpy |
پر از برامدگي ، پر از دست انداز، ناهموار. |