Farsi Dictionary

Body

جسد، تنه ، تن ، بدن ، لا شه ، جسم ، بدنه ، اطاق ماشين ، جرم سماوي ، داراي جسم كردن ، ضخيم كردن ، غليظ كردن.

Body

تنه ، بدنه.

Body corporate

(corporation=) شركت ، شركت سهامي.

Body snatcher

كسي كه براي تشريح نبش قبر ميكند، جسد دزد.

Bodyguard

گاردمخصوص ، مستحفظ شخص.

body language

زبان اشاره

bodybuilding

بدنسازي

Keyword

Criteria