قلب ، تحريف ، (بديع) مقلوب ، تشكيل لغت يا جمله اي از درهم ريختن كلمات يا لغات جمله ء ديگر.
وابسته به قلب و تحريف.
تحريف كردن ، جابجا كردن ، قلب كردن.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains