Wit |
هوش ، قوه تعقل ، لطافت طبع ، مزاح ، بذله گويي ، دانستن ، اموختن. |
Witan |
عاقل ، خردمند، (انگلوساكسون) اعيان و اسقفان و پيراني كه در شوراي سلطنتي شركت ميكردند. |
Witch |
زن جادوگر، ساحره ، پيره زن ، فريبنده ، افسون كردن ، سحر كردن ، مجذوب كردن. |
Witch doctor |
(در ميان قبايل افريقايي) جادو گر و طبيب ، ساحر. |
Witch hazel |
(گ.ش.) نارون كوهي ، گورجين اغاجي ، همامليس انجيلي ، عنبر ساءل ، موچسب ، پيچك ديواري. |
Witch hunt |
محاكمه و تعقيب جادوگران ، تعقيب توهمات. |
Witch moth |
(ج.ش.) پروانه بيد شبانه ، شب پره(Erebus). |
Witchcraft |
جادو گري ، افسونگري ، نيرنگ. |
Witchery |
جادوگري ، جادو، سحر، فريبندگي. |
Witchgrass |
(گ.ش.) بيد گياه ، مرغ(margh). |
Witching |
افسون كننده ، افسونگري ، مسحور كننده. |
Witchy |
وابسته به جادوگري ، ساحري ، جادو شده ، سحر شده. |
Wite |
تنبيه ، مجازات ، گوشمالي ، جرم ، تقصير، توهين ، سرزنش كردن. |
With |
با، بوسيله ، مخالف ، بعوض ، در ازاء ، برخلا ف ، بطرف ، درجهت. |
Withal |
با اين ، با ان ، ضمنا، بعلا وه. |
Withdraw |
(withdrawal) پس گرفتن ، باز گرفتن ، صرفنظر كردن ، بازگيري. |
Withdrawal |
(withdraw) پس گرفتن ، باز گرفتن ، صرفنظر كردن ، بازگيري. |
Withe rod |
(گ.ش.) بداغ امريكايي. |
Wither |
پژوليدن ، پژمرده كردن يا شدن ، پلا سيده شدن. |
Withered |
پژوليده ، پلا سيده ، پژمرده ، خشكيده ، چروك خورده (از خشكي). |
Withering |
خراب كننده ، مخرب ، افسرده ، پژمرده. |
Withers |
(نظ.) جلوه گاه (در اسب)، قسمت واقع بين استخوانهاي كتف (در گردن حيوانات). |
Withhold |
دريغ داشتن ، مضايقه داشتن ، خودداري كردن ، منع كردن ، نگاهداشتن. |
Withholder |
دريغ كننده. |
Withholding tax |
مالياتي كه هر ماه بابت ماليات ساليانه از حقوق كسي كسر ميشود. |
Within |
در داخل ، توي ، در توي ، در حدود، مطابق ، باندازه ، در ظرف ، در مدت ، در حصار. |
Withindoors |
در داخل ، در منزل ، اشخاص داخل منزل ، افراد داخل. |
Without |
برون ، بيرون ، بيرون از، از بيرون ، بطرف خارج ، انطرف ، فاقد، بدون. |
Withoutdoors |
بيرون از جاي سرپوشيده. |
Withstand |
تاب اوردن ، مقاومت كردن با، ايستادگي كردن در برابر، تحمل كردن ، مخالفت كردن ، استقامت ورزيدن. |
Withy |
(گ.ش.) تركه بيد، بيد، درخت بيد. |
Witless |
بيهوش ، نفهم ، بي شعور، بي معني ، نادان ، كودن ، دير فهم ، بي خبر. |
Witling |
ادم بي شعور و كم عقل ، كودن ، فضل فروش. |
Witloof |
(گ.ش.) انواع كاسني مخصوص سالا د. |
Witness |
گواهي ، شهادت ، گواه ، شاهد، مدرك ، شهادت دادن ، ديدن ، گواه بودن بر. |
Witness box |
(دادگاه)، جايگاه شهود، گواه جاي. |
Witness stand |
(دادگاه) محلي كه شاهد در انجا ايستاده و شهادت ميدهد. |
Witted |
تيز هوش. |
Witticism |
بذله گويي ، لطيفه ، شوخي ، لطيفه گويي ، مسخره. |
Witting |
(بيشتر در جمع) معلومات ، دانش ، ذكاوت ، هوش ، قضاوت ، اطلا عات ، تعمد، قصدي. |
Wittol |
مردي كه ميداند زن او خراب و فاحشه است. |
Witty |
بذله گو، لطيفه گو، شوخ ، لطيفه دار، كنايه دار. |
witches |
جادوگران |
with the sickness |
با بيماري |
withdraw back |
برداشت |
withdrawing |
خروج - نقد کردن پول - برداشت از حساب |
withdrawn |
برداشت از حساب - خارج شده |
withdraws |
خارج |
withdraws |
برداشت |
withheld |
مانع شدن - دريغ کردن - خودداري |
withholding |
موضوعي |
withstanding |
تحمل کردن - مقاومت کردن |
withstood |
در برابر |
witnessed |
شاهد |
witnesses |
شاهدان |
wittingly |
خواسته |