Farsi Dictionary

Wit

هوش ، قوه تعقل ، لطافت طبع ، مزاح ، بذله گويي ، دانستن ، اموختن.

Witan

عاقل ، خردمند، (انگلوساكسون) اعيان و اسقفان و پيراني كه در شوراي سلطنتي شركت ميكردند.

Witch

زن جادوگر، ساحره ، پيره زن ، فريبنده ، افسون كردن ، سحر كردن ، مجذوب كردن.

Witch doctor

(در ميان قبايل افريقايي) جادو گر و طبيب ، ساحر.

Witch hazel

(گ.ش.) نارون كوهي ، گورجين اغاجي ، همامليس انجيلي ، عنبر ساءل ، موچسب ، پيچك ديواري.

Witch hunt

محاكمه و تعقيب جادوگران ، تعقيب توهمات.

Witch moth

(ج.ش.) پروانه بيد شبانه ، شب پره(Erebus).

Witchcraft

جادو گري ، افسونگري ، نيرنگ.

Witchery

جادوگري ، جادو، سحر، فريبندگي.

Witchgrass

(گ.ش.) بيد گياه ، مرغ(margh).

Witching

افسون كننده ، افسونگري ، مسحور كننده.

Witchy

وابسته به جادوگري ، ساحري ، جادو شده ، سحر شده.

Wite

تنبيه ، مجازات ، گوشمالي ، جرم ، تقصير، توهين ، سرزنش كردن.

With

با، بوسيله ، مخالف ، بعوض ، در ازاء ، برخلا ف ، بطرف ، درجهت.

Withal

با اين ، با ان ، ضمنا، بعلا وه.

Withdraw

(withdrawal) پس گرفتن ، باز گرفتن ، صرفنظر كردن ، بازگيري.

Withdrawal

(withdraw) پس گرفتن ، باز گرفتن ، صرفنظر كردن ، بازگيري.

Withe rod

(گ.ش.) بداغ امريكايي.

Wither

پژوليدن ، پژمرده كردن يا شدن ، پلا سيده شدن.

Withered

پژوليده ، پلا سيده ، پژمرده ، خشكيده ، چروك خورده (از خشكي).

Withering

خراب كننده ، مخرب ، افسرده ، پژمرده.

Withers

(نظ.) جلوه گاه (در اسب)، قسمت واقع بين استخوانهاي كتف (در گردن حيوانات).

Withhold

دريغ داشتن ، مضايقه داشتن ، خودداري كردن ، منع كردن ، نگاهداشتن.

Withholder

دريغ كننده.

Withholding tax

مالياتي كه هر ماه بابت ماليات ساليانه از حقوق كسي كسر ميشود.

Within

در داخل ، توي ، در توي ، در حدود، مطابق ، باندازه ، در ظرف ، در مدت ، در حصار.

Withindoors

در داخل ، در منزل ، اشخاص داخل منزل ، افراد داخل.

Without

برون ، بيرون ، بيرون از، از بيرون ، بطرف خارج ، انطرف ، فاقد، بدون.

Withoutdoors

بيرون از جاي سرپوشيده.

Withstand

تاب اوردن ، مقاومت كردن با، ايستادگي كردن در برابر، تحمل كردن ، مخالفت كردن ، استقامت ورزيدن.

Withy

(گ.ش.) تركه بيد، بيد، درخت بيد.

Witless

بيهوش ، نفهم ، بي شعور، بي معني ، نادان ، كودن ، دير فهم ، بي خبر.

Witling

ادم بي شعور و كم عقل ، كودن ، فضل فروش.

Witloof

(گ.ش.) انواع كاسني مخصوص سالا د.

Witness

گواهي ، شهادت ، گواه ، شاهد، مدرك ، شهادت دادن ، ديدن ، گواه بودن بر.

Witness box

(دادگاه)، جايگاه شهود، گواه جاي.

Witness stand

(دادگاه) محلي كه شاهد در انجا ايستاده و شهادت ميدهد.

Witted

تيز هوش.

Witticism

بذله گويي ، لطيفه ، شوخي ، لطيفه گويي ، مسخره.

Witting

(بيشتر در جمع) معلومات ، دانش ، ذكاوت ، هوش ، قضاوت ، اطلا عات ، تعمد، قصدي.

Wittol

مردي كه ميداند زن او خراب و فاحشه است.

Witty

بذله گو، لطيفه گو، شوخ ، لطيفه دار، كنايه دار.

witches

جادوگران

with the sickness

با بيماري

withdraw back

برداشت

withdrawing

خروج - نقد کردن پول - برداشت از حساب

withdrawn

برداشت از حساب - خارج شده

withdraws

خارج

withdraws

برداشت

withheld

مانع شدن - دريغ کردن - خودداري

withholding

موضوعي

withstanding

تحمل کردن - مقاومت کردن

withstood

در برابر

witnessed

شاهد

witnesses

شاهدان

wittingly

خواسته

Keyword

Criteria