Farsi Dictionary

Weather

هوا، تغيير فصل ، اب و هوا، باد دادن ، در معرض هوا گذاشتن ، تحمل يابرگزاركردن.

Weather beaten

در اثر اب و هوا فاسد يا زمخت شده ، افتاب زده.

Weather bureau

اداره هواشناسي.

Weather deck

عرشه بدون سقف كشتي.

Weather map

نقشه هواشناسي.

Weather station

ايستگاه هوا شناسي.

Weather vane

الت بادنما.

Weather wise

هوا شناس ، وارد بجريانات روز، مطلع.

Weatherability

قابليت هوا خوري ، قابليت عدم فرسايش در هوا.

Weathercock

الت بادنما، ادم دمدمي مزاج.

Weathering

طوفان هوا، فرسايش در اثر هوا، (معماري) ابگير.

Weatherly

(د.ن.) حركت در مسير باد، داراي باد مساعد.

Weatherman

هواشناس.

Weatherproof

عايق هوا، مقاوم در برابر هوا، خراب نشدني در اثر هوا.

Weathertight

محفوظ در برابر باد و باران ، عايق هوا.

Weatherworn

فرسوده در اثر باد و باران و هوا، كهنه.

Keyword

Criteria