Weather |
هوا، تغيير فصل ، اب و هوا، باد دادن ، در معرض هوا گذاشتن ، تحمل يابرگزاركردن. |
Weather beaten |
در اثر اب و هوا فاسد يا زمخت شده ، افتاب زده. |
Weather bureau |
اداره هواشناسي. |
Weather deck |
عرشه بدون سقف كشتي. |
Weather map |
نقشه هواشناسي. |
Weather station |
ايستگاه هوا شناسي. |
Weather vane |
الت بادنما. |
Weather wise |
هوا شناس ، وارد بجريانات روز، مطلع. |
Weatherability |
قابليت هوا خوري ، قابليت عدم فرسايش در هوا. |
Weathercock |
الت بادنما، ادم دمدمي مزاج. |
Weathering |
طوفان هوا، فرسايش در اثر هوا، (معماري) ابگير. |
Weatherly |
(د.ن.) حركت در مسير باد، داراي باد مساعد. |
Weatherman |
هواشناس. |
Weatherproof |
عايق هوا، مقاوم در برابر هوا، خراب نشدني در اثر هوا. |
Weathertight |
محفوظ در برابر باد و باران ، عايق هوا. |
Weatherworn |
فرسوده در اثر باد و باران و هوا، كهنه. |