Farsi Dictionary

Wand

عصا، گرز، چوب ميزانه ، چوب گمانه ، تركه.

Wander

سرگردان بودن ، اواره بودن ، منحرف شدن.

Wanderer

سرگردان ، سيار، اواره.

Wanderlust

(الماني) علا قه مند به سياحت ، سفر دوستي.

Wanderoo

(ج.ش.) عنتر.

wander off

سرگردان

wandering

سرگردان

wanders

سرگردان

Keyword

Criteria