Farsi Dictionary

Vent

باد خور گذاردن براي ، بيرون ريختن ، بيرون دادن ، خالي كردن ، مخرج ، منفذ، دريچه.

Ventage

روزه ، (فلوت وغيره) سوراخ باد.

Venter

شكم ، بطن ، گودي ، حفره ، رحم.

Ventilate

بادخور كردن ، تهويه كردن ، هوا دادن به ، پاك كردن.

Ventilation

تهويه ، تجديدهوا، بادگيري ، طرح موضوعي.

Ventilation

تهويه.

Ventilation

تهويه.

Ventilator

دستگاه تهويه ، هواكش ، بادزن ، بادگير.

Ventilatory

وابسته به بادگير، تهويه دار، تهويه اي ، كش دار، بادزن.

Ventral

شكمي ، واقع بر روي شكم.

Ventricle

بطن ، شكم ، (تش.) شكمچه مغز، حفره.

Ventricose

متورم ، يك طرفه ، بادكرده ، شكم دار.

Ventricular

وابسته به شكم ، شكمچه اي ، بطني ، شكم دار، باد كرده.

Ventriloquism

تكلم بطني ، سخن گفتن انسان بطوريكه شنونده نداند صدا از كجابيرون امده.

Ventriloquist

(ventriloquistic) (درخميه شب بازي وغيره) كسيكه بجاي عروسك ياجانوري تكلم كند.

Ventriloquistic

(ventriloquist) (درخميه شب بازي وغيره) كسيكه بجاي عروسك ياجانوري تكلم كند.

Ventrolateral

(تش.) بطني و جانبي ، در قسمت جانبي شكم.

Venture

جرات ، جسارت ، مخاطره ، معامله قماري ، اقدام بكار مخاطره اميز، مبادرت ، ريسك ، اقدام يا مبادرت كردن به

Venturer

ماجراجو، متهور، بي باك.

Venturesome

مخاطره اميز، با تهور، خطرناك ، پرمخاطره.

Venturous

متهور، گستاخ ، جسور، بي باك ، پر مخاطره.

Ventilated

تهويه

venture

سرمايه گذاري

Keyword

Criteria