Farsi Dictionary

Union

اتحاد واتفاق ، يگانگي وحدت ، اتصال ، پيوستگي ، پيوند، وصلت ، اتحاديه ، الحاق ، اشتراك منافع.

Union

اجتماع ، اتحاد، اتحاديه.

Union

اجتماع ، اتحاد، اتحاديه.

Union jack

پرچم ملي انگليس.

Union shop

مغازه ياكارگاهي كه اعضاي خارج از اتحاديه كارگري راميپذيرد مشروط باينكه بعداعضو شوند.

Union suit

پيراهن و شلوار يكپارچه.

Unionism

اصول تشكيلا ت اتحاديه ، اتحاديه گرايي.

Unionize

متحد كردن بشكل اتحاديه در اوردن.

unions

اتحاديه

Keyword

Criteria