Farsi Dictionary

Thorough

از اول تا اخر، بطور كامل ، كامل ، تمام.

Thorough paced

دقيق گام ، خوش روش ، بهمه جور قدم تربيت شده(اسب)، قابل ، حسابي.

Thoroughbrace

تسمه چرمي متصل كننده بدنه كالسكه به فنر.

Thoroughbred

اصيل ، خوش جنس ، باتجربه ، كارديده.

Thoroughfare

راه عبور، شارع عام ، شاهراه ، معبر.

Thoroughgoing

بسيار دقيق ، تمام وكمال.

thoroughly

به طور کامل

thoroughness

نظم و دقت

Keyword

Criteria