Tender |
نازك ، حساس ، لطيف ، دقيق ، ترد ونازك ، باريك ، محبت اميز، باملا حظه ، حساس بودن ، ترد كردن ، لطيف كردن ، انبار، اراءه دادن ، تقديم كردن ، پيشنهاد، پول رايج ، مناقصه ومزايده. |
Tender |
مناقصه ، پيشنهاد دادن. |
Tender minded |
داراي فكر حساس ، رقيق القلب ، مهربان. |
Tenderfoot |
پيش اهنگ تازه كار، (مغرب امر.) ادم تازه وارد، تازه كار. |
Tenderhearted |
(tenderhefted) دل نازك ، دل رحيم. |
Tenderhefted |
(tenderhearted) دل نازك ، دل رحيم. |
Tenderization |
ترقيق ، نازك سازي. |
Tenderize |
حساس كردن ، ترد كردن ، خواباندن گوشت (درماست وغيره) براي ترد ونازك كردن ان. |
Tenderloin |
گوشت پشت مازو. |
tenderly |
به نرمي |
tenderness |
دلسوزي - شفقت - نرمي |
tenders |
مناقصات |