Farsi Dictionary

Tender

نازك ، حساس ، لطيف ، دقيق ، ترد ونازك ، باريك ، محبت اميز، باملا حظه ، حساس بودن ، ترد كردن ، لطيف كردن ، انبار، اراءه دادن ، تقديم كردن ، پيشنهاد، پول رايج ، مناقصه ومزايده.

Tender

مناقصه ، پيشنهاد دادن.

Tender minded

داراي فكر حساس ، رقيق القلب ، مهربان.

Tenderfoot

پيش اهنگ تازه كار، (مغرب امر.) ادم تازه وارد، تازه كار.

Tenderhearted

(tenderhefted) دل نازك ، دل رحيم.

Tenderhefted

(tenderhearted) دل نازك ، دل رحيم.

Tenderization

ترقيق ، نازك سازي.

Tenderize

حساس كردن ، ترد كردن ، خواباندن گوشت (درماست وغيره) براي ترد ونازك كردن ان.

Tenderloin

گوشت پشت مازو.

tenderly

به نرمي

tenderness

دلسوزي - شفقت - نرمي

tenders

مناقصات

Keyword

Criteria