Farsi Dictionary

Tempo

(مو.) وقت ، زمان ، گام ، ميزان سرعت.

Temporal

دنيوي ، غير روحاني ، جسماني ، زماني ، وابسته بگيجگاه ، شقيقه اي ، موقتي ، زودگذرفاني.

Temporality

دارايي دينوي ، درامد روحانيون ، بيدوامي ، زود گذري ، جسمانيت ، عرفيت.

Temporalize

بدفع الوقت گذراندن ، وقت گذراندن ، مطابق مقتضيات وقت عمل كردن ، تسكين دادن.

Temporary

موقتي ، اني ، زود گذر، سپنج ، سپنجي.

Temporary

موقت ، موقتي.

Temporary storage

انباره موقت.

Temporization

وقت گذراني.

Temporize

بدفع الوقت گذراندن ، وقت گذراندن.

Temporizer

فرصت طلب ومسامحه كار.

temporarily

به طور موقت

Keyword

Criteria