Tempo |
(مو.) وقت ، زمان ، گام ، ميزان سرعت. |
Temporal |
دنيوي ، غير روحاني ، جسماني ، زماني ، وابسته بگيجگاه ، شقيقه اي ، موقتي ، زودگذرفاني. |
Temporality |
دارايي دينوي ، درامد روحانيون ، بيدوامي ، زود گذري ، جسمانيت ، عرفيت. |
Temporalize |
بدفع الوقت گذراندن ، وقت گذراندن ، مطابق مقتضيات وقت عمل كردن ، تسكين دادن. |
Temporary |
موقتي ، اني ، زود گذر، سپنج ، سپنجي. |
Temporary |
موقت ، موقتي. |
Temporary storage |
انباره موقت. |
Temporization |
وقت گذراني. |
Temporize |
بدفع الوقت گذراندن ، وقت گذراندن. |
Temporizer |
فرصت طلب ومسامحه كار. |
temporarily |
به طور موقت |