Farsi Dictionary

Square

چارگوش ، مربع ، توان دوم ، مجذور، جذر، ميدان ، منصف ، منظم ، حسابي ، عادلا نه ، برابر، راست حسيني ، چهارگوش كردن ، مربع كردن ، بتوان دوم بردن ، مجذور كردن ، وفق دادن ، جور دراوردن ، واريز كردن.

Square

مربع ، مجذور، چهارگوش ، گوشه دار، مجذور كردن.

Square away

سروسامان دادن به ، دردسترس قرار دادن.

Square brackets

قلا بهاي گوشه دار.

Square dance

رقص محلي امريكا، رقص چوبي.

Square deal

تقلب نكردن ، باشرف بودن رك وراست.

Square knot

گره مركب از دونيم كره ، گره مربر.

Square root

(ر.) جذر، ريشه توان دوم.

Square root

جذر، ريشه دوم.

Square shooter

ادم درستگار، باشرف.

Square shouldered

چهارشانه ، داراي شانه پهن.

Square toed

داراي پنجه مربع ، قديمي مسلك ، امل (ommol)، متروكه.

Square wave

موج چهار گوش.

Squarer

مساح.

Keyword

Criteria