Square |
چارگوش ، مربع ، توان دوم ، مجذور، جذر، ميدان ، منصف ، منظم ، حسابي ، عادلا نه ، برابر، راست حسيني ، چهارگوش كردن ، مربع كردن ، بتوان دوم بردن ، مجذور كردن ، وفق دادن ، جور دراوردن ، واريز كردن. |
Square |
مربع ، مجذور، چهارگوش ، گوشه دار، مجذور كردن. |
Square away |
سروسامان دادن به ، دردسترس قرار دادن. |
Square brackets |
قلا بهاي گوشه دار. |
Square dance |
رقص محلي امريكا، رقص چوبي. |
Square deal |
تقلب نكردن ، باشرف بودن رك وراست. |
Square knot |
گره مركب از دونيم كره ، گره مربر. |
Square root |
(ر.) جذر، ريشه توان دوم. |
Square root |
جذر، ريشه دوم. |
Square shooter |
ادم درستگار، باشرف. |
Square shouldered |
چهارشانه ، داراي شانه پهن. |
Square toed |
داراي پنجه مربع ، قديمي مسلك ، امل (ommol)، متروكه. |
Square wave |
موج چهار گوش. |
Squarer |
مساح. |