Farsi Dictionary

Solid

جامد، ز جسم ، ماده جامد، سفت ، سخت ، مكعب ، سه بعدي ، محكم ، استوار، قوي ، خالص ، ناب ، بسته ، منجمد، سخت ، يك پارچه ، مكعب ، حجمي ، سه بعدي ، توپر، نيرومند، قابل اطمينان.

Solid angle

زاويه سه بعدي مخروط وامثال ان.

Solid geometry

هندسه سه بعدي ، هندسه فضايي.

Solid looking

داراي قيافه جامد وبيروح.

Solid state

حالت جامد.

Solid state circuitry

مدارات حالت جامد.

Solid state component

مولفه ء حالت جامد.

Solid state device

دستگاه حالت جامد.

Solid state diffusion

پخش حالت جامد.

Solid state physics

فيزيك حالت جامد.

Solidago

(گ.ش.) رويينه.

Solidarity

اتحاد، انسجام ، بهم پيوستگي ، مسلوليت مشترك ، همكاري ، همبستگي.

Solidification

سفت سازي ، استقرار، استحكام.

Solidify

جامد كردن ، سفت كردن يا شدن ، يك پارچه شدن ، متبلور كردن.

Solidity

جمود، استحكام ، استواري ، سختي ، سفتي.

Keyword

Criteria