Farsi Dictionary

Short

كوتاه ، مختصر، قاصر، كوچك ، باقي دار، كسردار، كمتر، غير كافي ، خلا صه ، شلوار كوتاه ، تنكه ، يكمرتبه ، بي مقدمه ، پيش از وقت ، ندرتا، كوتاه كردن ، (برق)اتصالي پيدا كردن.

Short circuit

اتصالي شدن دو سيم برق ، اتصال كوتاه.

Short circuit

اتصال كوتاه.

Short division

تقسيم باختصار.

Short lived

كم عمر، كوتاه مدت ، بي دوام.

Short order

(در رستوران) خوراكي كه زود مهيا ميشود.

Short range

كوتاه مدت ، نزديك برد.

Short ribs

گوشت با استخوان دنده.

Short sight

(myopia=) نزديك بيني ، كوتاه نظري ، نزديك بين ، كوته نظر.

Short story

داستان كوتاه.

Short tempered

از جا در رفته ، عصباني ، زود رنج.

Short term

كوتاه مدت ، مختصر.

Short winded

داراي تنگي نفس ، از نفس افتاده ، كم نفس.

Shortage

كسري ، كمبود.

Shortbread

كلوچه ترد، كماج.

Shortcake

نان روغني ، كلوچه ترد.

Shortchange

كم دادن (پول)، كم تحويل دادن (پول)، (م.م.) فريب دادن.

Shortcoming

(defect، deficiency=) قصور، كاستي ، نكته ضعف ، كمبود

Shortcut

راه ميان بر، طريقه اقتصادي ، ميان بركردن.

Shortcut

ميان بر.

Shorten

كوتاه كردن ، مختصر كردن ، كاستن.

Shortener

روغن ترد كننده ، مختصر كننده.

Shortening

روغن ترد كننده شيريني وغيره.

Shorthand

تند نويسي ، مختصر نويسي.

Shorthanded

داراي دست كوتاه ، فاقد كارگر كافي.

Shorthorn

(ج.ش.) جانور شاخ كوتاه ، نژاد گاو شاخ كوتاه شمال انگليس ، ادم بي تجربه.

Shortstop

(در بازي بيس بال) موقعيت بازيكن مدافع در داخل ميدان.

Shortwave

(راديو) موج كوتاه.

shortfall

کمبود

shorts

شورت

shortsighted

کوته نظر

Keyword

Criteria