Farsi Dictionary

Plate

(.n) :صفحه فلزي ، ورقه يا صفحه ، قاب (مثل قاب ساعت)،پلا ك ، لوح ، لوحه ، روكش ، بشقاب ، بقدر يك بشقاب ، (.vt) :روكش فلزي كردن ، ابكاري فلزي كردن ، روكش كردن ، متورق كردن.

Plate

بشقاب ، صفحه ، اندودن.

Plate proof

نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده.

Plateau

فلا ت ، زمين مسطح.

Plated

اندوده ، روكشدار.

Plated wire memory

حافظه سيمي اندوده.

Plateform

اعلا ميه سياست دولت ، اعلا ميه حزبي ، برنامه كار نامزدهاي انتخاباتي ، سكوب ، بلندي قسمتي از كف سالن يا محلي ، بنياد يا اساس چيزي ، سطح فكر، سطح مذاكره.

Plateform car

(flatcar) واگن باري بدون ديوار راه اهن.

Plateform scale

قپان سكوب دار.

Plateful

بقدر يك بشقاب.

Platelet

صفحه كوچك ، (تش.) جسم مسطح و كوچك بويژه پلا كتهاي خوني ، گرده خون.

Platelike

بشقاب مانند.

Platen

اهن فشار، صفحه پهن فلز، قالب ريزي و ريخته گري ، نورد ماشين تحرير و غيره.

Plater

كليشه ساز، صفحه فلزي ساز، ماشين غلتك كاغذ سازي ، اسب مخصوص مسابقه اسب دواني.

Keyword

Criteria