Farsi Dictionary

Phd

(philosoply of Docotor=) درجه دكترا در علوم يا دانش هاي انساني.

Ph

(ش.) علا مت لگاريتم منفي براي غلظت يون هيدروژن برحسب گرم اتم درهر ليتر.

Phaethon

(phaeton) درشكه ، (اساطير يونان) فايتون ، درشكه سوار، درشكه چي.

Phaeton

(phaethon) درشكه ، (اساطير يونان) فايتون ، درشكه سوار، درشكه چي.

Phage

(bacteriophage=) باكتري خوار، پسوندي بمعني خورنده.

Phagocyte

(طب - زيست شناسي) سلول بيگانه خوار.

Phagocytize

(طب) در اثر بيگانه خواري تحليل رفتن.

Phagocytosis

سلول خواري ، بيگانه خواري.

Phalange

(phalanx=) استخوان انگشت ياپنجه ، بند انگشت.

Phalanger

(ج.ش.) موش خرماي جهنده.

Phalanstery

جامعه كوچك ومستقل اشتراكي ، تقسيم جامعه باجزاء كوچك ، روابط تعاوني اجتماعي.

Phalanx

بندانگشت ، دسته بهم فشرده پياده نظام سنگين اسلحه.

Phalarope

(ج.ش.) مرغ ساحلي نوك دراز.

Phallic

وابسته به پرستش الت مردي ، وابسته به الت رجوليت ، وابسته به قضيب ، كيري.

Phallicism

ذكر پرستي ، پرستش كير.

Phallus

الت ذكور، الت تناسلي مرد، كير.

Phanerogam

(گ.ش.) گياه تخمدار، گياه گلدار.

Phantasm

(fantasm) حاصل خيال و وهم ، تصور خام ، شبح ، روح ، تصوير ذهني ، ظاهر فريبنده ، سايه.

Phantasma

خيال ، روح ، چشم بندي ، شبح.

Phantasmagoria

منظره خيالي وعجيب وغريب ومجلل ، مناظر متغير اشياء ، تخيلا ت پي در پي ومتغير.

Phantasy

(fantasy =) خيالي ، فانتزي.

Phantom

(pantom) خيال ، منظر، ظاهر فريبنده ، شبح ، خيالي ، روح

Pharaoh

فرعون ، نوعي ابجو قوي.

Pharaoh ant

(ج.ش.) مورچه قرمز كوچك.

Pharisaic

وابسته به فريسي ، رياكارانه.

Pharisee

(مج.) زهد فروش ، رياكار، فريسي.

Pharmaceutic

(pharmaceutical) دارويي ، وابسته به داروسازي ، دارو.

Pharmaceutical

(pharmaceutic) دارويي ، وابسته به داروسازي ، دارو.

Pharmaceutics

(pharmacy) مبحث داروها، داروگري ، داروشناسي.

Pharmacist

داروگر، داروشناس ، داروفروش ، داروساز.

Pharmacodynamics

مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده.

Pharmacognosy

مبحث داروشناسي (بويژه داروهاي ساده وگياهي).

Pharmacologic

وابسته بداروشناسي.

Pharmacologist

داروشناس.

Pharmacology

داروشناسي.

Pharmacopoeia

كتاب دستور داروسازي ، دارونامه.

Pharmacy

داروخانه ، انباردارو، داروسازي.

Pharos

فانوس دريايي ، نور افكن دريايي ، مناره.

Pharyngeal

وابسته به حلق يا گلو، حلقي.

Pharyngitis

(طب) التهاب حلق ، التهاب گلو.

Pharynx

(تش.) حلق ، گلوگاه ، حلقوم ، گلو.

Phase

منظر، وجهه ، صورت ، لحاظ، پايه ، مرحله ، دوره تحول وتغيير، اهله قمر، جنبه ، وضع ، مرحله اي كردن.

Phase

مرحله ، فاز.

Phase distortion

اعوجاج فاز.

Phase encoded

رمزي شده با فاز.

Phase equalizer

برابر كننده فاز.

Phase lag

پس افت فاز، تاخير فاز.

Phase lead

پيش افت فاز، تقديم فاز.

Phase microscope

طيف نما، ميكروسكپ طيف.

Phase modulation

(pm) تلفيق فازي.

Phase shift

تغيير زاويه فاز.

Phaseout

تدريجا متوقف كردن كار يا توليد، توقف كار يا فراوري بطور مرحله اي.

Pheasant

(ج.ش.) قرقاول ، مرغ بهشتي.

Phellem

(گ.ش.) چوب پنبه.

Phelloderm

(گ.ش.) بافت چوب پنبه اي.

Phellogen

(گ.ش.) لا يه چوب پنبه ساز.

Phenology

مبحث رابطه بين اب وهوا وتغييرات حاصله در پديده هاي زيست شناسي ، پديده شناسي.

Phenomenal

پديده اي ، حادثه اي ، عارضي ، عرضي ، محسوس ، پيدا، شگفت انگيز، فوق العاده.

Phenomenalism

پديده گرايي.

Phenomenological

وابسته به پديده شناسي.

Phenomenologist

پديده شناس.

Phenomenology

پديده شناسي.

Phenomenon

پديده ، حادثه ، عارضه ، نمود، تجلي ، اثر طبيعي.

Phenomenon

پديده.

Phial

شيشه يا بطري كوچك.

Philadelphus

(گ.ش.) سفرس نواحي معتدله.

Philander

زن باز، زن بازي كردن ، دنبال زن افتادن ، لا س زدن ، زن دوست بودن.

Philanthropic

نوع پرست ، بشردوست.

Philanthropist

خيرخواه بشر، ادم نيك انديش ، بشردوست.

Philanthropy

نوع پرستي ، بشردوستي.

Philatelic

مربوط به تمبر شناسي.

Philatelist

تمبر شناس.

Philately

تمبر شناسي ، تمبر جمع كني ، جمع اوري تمبر.

Philharmonic

عاشق موسيقي ، اركستر سمفوني ، فيل هارمونيك.

Philhellene

(philhellenic) هواخواه (استقلا ل) يونان ، دوست يونان.

Philhellenic

(philhellene) هواخواه (استقلا ل) يونان ، دوست يونان.

Philippic

سخنراني تند وانتقادي.

Philippine islands

مجمع الجزاير فيليپين.

Philistia

(philistine) ادم هرزه ، ادم بي فرهنگ وبي ذوق ومادي.

Philistine

(philistia) ادم هرزه ، ادم بي فرهنگ وبي ذوق ومادي.

Philodendron

(گ.ش.) گل شيپوري پيچي امريكا.

Philogyny

زن دوستي ، زن پرستي.

Philological

وابسته به واژه شناسي يازبان شناسي تاريخي وتطبيقي.

Philologist

واژه شناس ، ويژه گر در زبانشناسي تاريخي وتطبيقي.

Philology

علم زبان ، زبان شناسي تاريخي وتطبيقي واژه شناسي.

Philomel

(nightingale=) بلبل.

Philoprogenitive

علا قمند به اولا د، اولا د پرست.

Philosopher

فيلسوف.

Philosophers' stone

كيميا، گوگرد سرخ.

Philosophic

فلسفي.

Philosophize

فيلسوفانه دليل اوردن ، فلسفي كردن.

Philosophy

فلسفه ، حكمت ، وارستگي ، بردباري ، تجرد.

Philter

(philtre) مهر دارو، طلسم عشق.

Philtre

(philter) مهر دارو، طلسم عشق.

Phiz

صفيرگلوله تفنگ.

Phlebitis

(طب) التهاب وريدها.

Phlebotomist

حجامت گر.

Phlebotomize

(طب) حجامت كردن ، رگ زدن.

Phlebotomy

(طب) رگ زني ، فصد، حجامت ، نيشتر.

Phlegm

بلغم ، مخاط، خلط، (مج.) سستي ، بيحالي ، خونسردي.

pharaohs

فراعنه

phenol

فنل

PHENOMENA

پديده

pheromon

فرمون

Philistines

فلسطينيها

philosophical

فلسفي

phish

هک کردن از طريق ايميل و سايتهاي جعلي

phishing

هک کردن از طريق ايميل و سايتهاي جعلي

phobias

فوبیا (ترس)

phone tag

برچسب تلفن

photos

عکس

physically

از لحاظ جسمي

Keyword

Criteria