Out |
خارج ، بيرون از، خارج از، افشا شده ، اشكار، خارج ، بيرون ، خارج از حدود، حذف شده ، راه حل ، اخراج كردن ، اخراج شدن ، قطع كردن ، كشتن ، خاموش كردن ، رفتن ، ظاهر شدن ، فاش شدن ، بيروني. |
Out and out |
درست ، تمام ، انجام شده ، كامل سرتاسر. |
Out and outer |
(extremist=) افراطي. |
Out of |
خارج از، بيرون از، در خارج ، بواسطه. |
Out of date |
از مد افتاده ، منسوخه ، قديمي. |
Out of door |
(doors of out) خارج از منزل ، فضاي ازاد، در هواي ازاد. |
Out of doors |
(out of doors) خارج از منزل ، فضاي ازاد، در هواي ازاد. |
Out of the way |
دور، دور دست ، غيرقابل دسترس ، دنج. |
Outage |
سوراخ ، راه خروج ، زمان قطع برق ، مدت. |
Outage |
قطع ، قطع برق. |
Outback |
جاي دور افتاده. |
Outbalance |
سنگين تر بودن از، پيشي جستن. |
Outbid |
(درمناقصه و مزايده) بيشتر پيشنهاد دادن از، روي دست كسي رفتن ، بيشتر توپ زدن از. |
Outboard |
موتور بيرون از كشتي ، قايق. |
Outboard motor |
موتور كوچك قايق. |
Outbound |
رهسپار دريا، عازم ناحيه دور دست. |
Outbrave |
شجاعت بيشتري ازديگران نشان دادن ، در شجاعت سرامد شدن. |
Outbreak |
وقوع ، بروز، درگير، ظهور، شيوع ، طغيان. |
Outbreed |
جفت گيري كردن انواع مختلف جانوران. |
Outbuilding |
ساختمان دور افتاده و دور از ساختمان اصلي. |
Outburst |
طغيان ، ظهور، فوران ، انفجار، غضب. |
Outbye |
(outby) (اسكاتلند) خارج از، دور از، درفاصله اي دور. |
Outcast |
مطرود، رانده ، دربدر، منفور. |
Outcaste |
(هندوستان) شخص خارج از مذهب ، مطرود. |
Outclass |
داراي مقام بلندتري بودن از، از حيث مرتبه و طبقه برتري داشتن بر، برتري داشتن بر. |
Outcome |
برامد، پي امد، حاصل ، نتيجه. |
Outcrop |
سر بيرون كردن ، رخ دادن ، نمودارشدن ، برون زد. |
Outcross |
اميزش كردن دو جنس مختلف با هم. |
Outcrossing |
پيوند دو نژاد. |
Outcry |
فرياد، داد، غريو، حراج ، مزايده ، بيداد. |
Outcurve |
انحنا يا خميدگي بطرف خارج. |
Outdated |
قديمي ، منسوخ. |
Outdistance |
خيلي جلوتر از ديگري افتادن (درمسابقه)، سبقت گرفتن بر. |
Outdo |
بهتر از ديگري انجام دادن ، شكست دادن. |
Outdoor |
بيرون ، بيروني ، صحرايي ، در هواي ازاد. |
Outdoors |
خارج از منزل ، درهواي ازاد، بيرون. |
Outer |
بيروني. |
Outer space |
فضاي خارج از هوا يا جو زمين. |
Outermost |
از اقصي نقطه ، از دورترين نقطه خارج. |
Outface |
كسي را از رو بدر كردن ، پر رويي كردن. |
Outfall |
ريزشگاه ، دهانه ، محل تلا قي دوابريز. |
Outfield |
مزرعه دور افتاده ، بيرون از محيط، قسمت خارجي ميدان. |
Outfight |
پيروز شدن ، از ميدان در كردن. |
Outfit |
تجهيز، ساز وبرگ ، همسفر، گروه ، بنه سفر، توشه ، لوازم فني ، سازو برگ اماده كردن ، تجهيز كردن. |
Outfitter |
ساز وبرگ فروش. |
Outflank |
ازجناح خارجي بدشمن حمله كردن. |
Outflow |
بيرون ريزي ، طغيان ، ريزش ، جريان ، به بيرون جاري شدن. |
Outfoot |
در سرعت سبقت گرفتن بر، جلو افتادن از. |
Outfox |
در حقه بازي وپشت هم اندازي جلوتربودن از، زرنگ تر بودن ، كلا ه سركسي گذاشتن. |
Outgo |
خروج ، مخرج ، هزينه ، عزيمت ، جلو زدن. |
Outgrow |
بزرگ تر شدن از، زودتر روييدن از. |
Outgrwth |
فرع ، نتيجه ، حاصل ، برامدگي ، گوشت زيادي. |
Outguess |
در حدس و گمان برتري داشتن بر، سبقت جستن. |
Outhouse |
منزل يا حياط پهلويي يا دور افتاده. |
Outing |
گردش بيرون شهر، تفرج ، وابسته به گردش يا سفر كوتاه. |
Outland |
زمين هاي خارج از محوطه ملك ، دور افتاده. |
Outlandish |
بيگانه وار، عجيب و غريب. |
Outlast |
بيشتر طول كشيدن از، بيشتر زنده بودن از. |
Outlaw |
ياغي ، متمرد، قانون شكن ، چموش ، ياغي شمردن ، غيرقانوني اعلا م كردن ، ممنوع ساختن. |
Outlay |
مبلغ سرمايه گذاري شده ، خرج ، بيرون گستردن ، خرج كردن ، هزينه ، پرداخت. |
Outlet |
روزنه ، مجراي خروج ، بازار فروش ، مخرج. |
Outlet |
دررو، فروشگاه ، پريز. |
Outline |
زمينه ، شكل اجمالي ، طرح ، پيرامون ، خلا صه ، رءوس مطالب ، طرح ريزي كردن ، مختصر يا خلا صه چيزي را تهيه كردن. |
Outline |
طرح كلي ، رءوس مطالب. |
Outlive |
بيشتر دوام اوردن ، بيشتر زنده بودن از، بيشترعمر كردن از. |
Outlook |
چشم انداز، دور نما، منظره ، چشم داشت ، نظريه. |
Outlying |
دور افتاده ، دور از مركز. |
Outmaneuver |
درمانور جلو افتادن ، سبقت گرفتن بر. |
Outmatch |
پيش افتادن از، عقب گذاشتن ، قدم فراتر نهادن از. |
Outmode |
منسوخ شدن ، از مد افتادن ، غير مرسوم. |
Outmost |
اقصي نقطه ، دور. |
Outnumber |
از حيث شماره بيشتر بودن ، افزون بودن بر، با تعداد زيادتر تفوق يافتن بر. |
Outpatient |
بيمار سرپايي بيمارستان. |
Outplay |
در بازي پيش افتادن بر، در مسابقه جلو افتادن از. |
Outpoint |
(درمسابقه) سبقت گرفتن ، پوان يا نمره بيشتر اوردن از |
Outpost |
پاسگاه دور افتاده ، پايگاه مرزي. |
Outpour |
بيرون ريختن ، بيرون روان شدن ، بيرون ريزش. |
Outpouring |
بيرون ريزش ، بيرون ريز. |
Output |
توليد، بازده. |
Output |
خروجي ، برونداد، محصول. |
Output data |
داده هاي خروجي. |
Output area |
ناحيه ، خروجي. |
Output buffer |
ميانگير خروجي. |
Output channel |
مجراي خروجي. |
Output device |
دستگاه خروجي. |
Output equipment |
تجهيزات خروجي. |
Output listing |
سياهه خروجي. |
Output process |
فرايند خروجي. |
Output routine |
روال خروجي. |
Output state |
حالت خروجي. |
Output stream |
مسيل خروجي. |
Output unite |
واحد خروجي. |
Outrage |
تخطي ، غضب ، هتك حرمت ، از جا در رفتن ، سخت عصباني شدن ، بي حرمت ساختن ، بي عدالتي كردن. |
Outrageous |
ظالمانه ، عصباني كننده ، بيداد گرانه. |
Outrance |
انتها، نهايت. |
Outrange |
دور رس بودن ، خارج ازتير رس بودن. |
Outrank |
برتر بودن ، رتبه بالا ترداشتن. |
Outre |
خارج از حدود معمولي ، خل. |
Outreach |
فرارسيدن از، توسعه يافتن ، توسعه ، برتري يافتن. |
Outride |
در سواري پيش افتادن از، در برابر طوفان ايستادگي كردن ، در مسابقه چيره شدن. |
out |
از - خارج - بيرون |
Out Loud |
باصداي بلند |
out of character |
خارج از شخصيت |
outbursts |
طغيان |
outcomes |
عواقب - تنيجه |
outdoor market |
بازار در فضاي باز |
outgoing |
خروجي |
outgrown |
بزرگتر شدن |
outgrowth |
نتيجه |
outlines |
خطوط |
Outpace |
سبقت گرفتن |
outperform |
بهتر |
outsiders |
خارجي |
outskirts |
حومه |
outsource |
برون سپاري |
outsourcing |
برون سپاري |
outvoted |
عدم راي - عدم راي اعتماد داده |
outweighs |
مهمتر |