Farsi Dictionary

Nob

دستيگره ، قلنبه ، سر، ضربت بر سر، كسيكه از طبقات بالا باشد.

Nobble

بطرف خود اوردن ، طرفدار خود كردن ، سرقت كردن ، سواستفاده كردن ، جرزدن ، تقلب كردن.

Nobby

قلنبه ، درجه يك ، اعلي ، ظريف ، خيلي شيك ، عالي.

Nobel prize

جايزه نوبل.

Nobility

نجابت ، اصالت خانوادگي ، طبقه نجبا.

Noble

ازاده ، اصيل ، شريف ، نجيب ، باشكوه.

Nobleman

نجيب زاده.

Noblesse

نجبا، اشراف ، اشرافيت.

Noblesse oblige

بزرگواري و سخاوتمندي ، نشانه نجيب زادگي.

Nobody

هيچ كس ، هيچ فرد، ادم بي اهميت ، ادم گمنام.

Keyword

Criteria