Farsi Dictionary

Lust

شهوت ، هوس ، حرص واز، شهوت داشتن.

Luster

زرق وبرق ، درخشندگي ، جلوه ، درخشش ، لوستر، درخشيدن ، جلوه داشتن ، برق زدن.

Lusterware

ظروف سفالين براق.

Lustful

شهواني.

Lustihood

سركيفي ، شادماني ، سرچنگي ، پرشهوت ، شهواني.

Lustrate

پاك كردن ، تطهير كردن.

Lustre

زرق وبرق ، درخشندگي ، جلوه ، درخشش ، لوستر، درخشيدن ، جلوه داشتن ، برق زدن.

Lustring

پارچه براق ، يك سيم عود، (ج.ش.) نوعي پروانه.

Lustrous

فروزنده ، رخشان ، رخشنده ، پر زرق وبرق ، پر جلوه.

Lustrum

سرشماري ، دوره پنج ساله.

Lusty

خوش بنيه ، تندرست ، قوي ، شهوت انگيز.

Keyword

Criteria