Farsi Dictionary

Lug

گوشك ، گوش پوش ، اويزه ، دسته ياهرچيزي كه بوسيله ان چيزي را حمل يا بياويزند، هر عضو جلو امده چيزي ، ديرك ، تير، ادم كله خر، كودن ، عذاب دادن ، بزوركشيدن ،كشيدن وبردن ، قالب زدن (بزو)، گنجانيدن ، پس زدن دهنه اسب ، سنگين حركت كردن.

Luggage

توشه ، بنه سفر، جامه دان ، اثاثه.

Lugger

زورق بادباني كه يك يا چند بادبان چهار گوش داشته باشد.

Luggie

(مع.) كارگر سنگ شكن ، (اسكاتلند) ظرف يا سطل چوبي دسته دار.

Lugsail

بادبان چهارگوشي كه بطور اريب به زورق يا قايق اويخته شود.

Lugubrious

محزون (بطور اغراق اميز يا مضحك)، اندوهگين ، غم انگيز، حزن انگيز، تعزيت اميز.

Keyword

Criteria