Farsi Dictionary

Loo

نوعي بازي ورق ، مستراح.

Looby

ادم زشت ونتراشيده نخراشيده.

Look

نگاه ، نظر، نگاه كردن ، نگريستن ، ديدن ، چشم رابكاربردن ، قيافه ، ظاهر، بنظرامدن مراقب بودن ، وانمود كردن ، ظاهر شدن ، جستجو كردن.

Look after

مراقب بودن ، مواظب بودن ، توجه داشتن به.

Look for

نگران بودن ، منتظر بودن ، درجستجو بودن ، بيمار بودن.

Look up

مراجعه ، نگاه كردن ، مراجعه اي.

Look up table

جدول مراجعه اي.

Lookahead

پيش بيني.

Looker

نگاه كننده ، خوش قيافه ، نگهدار، شبان.

Looker on

ناظر، تماشاچي ، بيننده ، شاهد.

Looking glass

ايينه ، اينه.

Lookout

مراقب ، ديده بان ، ديدگاه ، چشم انداز، دورنما، ديد، مراقبت ، عمل پاييدن ، نظريه.

Loom

كارگاه بافندگي ، دستگاه بافندگي ، نساجي ، جولا يي ، متلا طم شدن(دريا)، ازخلا ل ابريا مه پديدارشدن ، ازدور نمودار شدن ، بزرگ جلوه كردن ، رفعت ، بلندي ، جلوه گري از دور، پديدارازخلا ل ابرها.

Loon

نوكر پست ، ادم فرومايه ، پسربچه ، فاحشه ، رفيقه ، (ج.ش.) انواع پنگوءن هاي ماهيخوار و غواص.

Looney

احمق ، ديوانه.

Loony

احمق ، ديوانه.

Loop

حلقه ، حلقه طناب ، گره ، پيچ ، چرخ ، خميدگي ، حلقه دار كردن ، گره زدن ، پيچ خوردن.

Loop

حلقه ، حلقه زني.

Loop body

تنه حلقه ، بدنه حلقه.

Loop checking

مقابله حلقه.

Loop control

كنترل حلقه زني.

Loop control variable

متغيير كنترل كننده حلقه.

Loop initializaion

ارزش دهي اغازي در حلقه.

Loophole

مزغل ساختن ، سوراخ ديده باني ايجاد كردن ، مزغل ، سوراخ سنگر، سوراخ ديدباني ، راه گريز، مفر، روزنه.

Looping

حلقه زني.

Looping instruction

دستورالعمل حلقه زني.

Loose

شل ، سست ، لق ، گشاد، ول ، ازاد، بي ربط، هرزه ، بي بندوبار، لوس وننر، بي پايه ، بي قاعده ، رهاكردن ، دركردن(گلوله وغيره)، منتفي كردن ، برطرف كردن ، شل وسست شدن ، نرم وازاد شدن ، حل كردن ، از قيد مسلوليت ازاد ساختن ، سبكبار كردن ، پرداختن.

Loose end

انتهاي تاريانخ ، سر ازاد نخ ، چيز استفاده نشده ، بيكار افتاده ، عاطل ، انتهاي شل هر چيزي ، باقيمانده ، ته مانده.

Loose sentence

جمله بيربط، جمله اي كه مفهوم صحيحي نداشته باشد.

Loose smut

(گ.ش.) زنگ گياهي ، بيماري زنگ گندم.

Loosen

شل كردن ، لينت دادن ، نرم كردن ، سست كردن ، از خشكي در اوردن.

Loot

غارت ، چپاول ، تاراج ، استفاده نامشروع ، غارت كردن (شهري كه اشغال شده)، چاپيدن.

look at

نگاه

Look down 

نگاه کردن

look forward

نگاه به جلو

look forward 

در انتظار

look into

نگاه به

look out

نگاه کردن

look out for

نکاه کردن به

look up to

نگاه کردن به

look upon

نگاه به

look-conscious

نگاه آگاهانه

Looking

به دنبال

looking after

مراقبت از

looking at

نگاه

Looks

به نظر ميرشد

lookup

مراجعه

looming

بلندي

loosely

شل

looseness

لقي

looter

غارتگر

looting

غارت

Keyword

Criteria