Farsi Dictionary

Load

بار، كوله بار، فشار، مسلوليت ، بارالكتريكي ، عمل پركردن تفنگ باگلوله ، عملكرد ماشين يا دستگاه ، بار كردن ، پر كردن ، گرانباركردن ، سنگين كردن ، فيلم (دردوربين) گذاشتن ، بار گيري شدن ، بار زدن ، تفنگ يا سلا حي را پر كردن.

Load

بار كردن ، بار.

Load factor

ضريب بار.

Load and go

باركنش و اجرا.

Load key

كليد باركنش.

Load line

خط بار.

Load line

خط دوركشتي كه وقتي كشتي كاملا بارگيري شد اب تا انجا ميرسد.

Load module

پيمانه بارشو.

Load time

زمان باركردن.

Loaded

(ز.ع.- امر.) مست ، پولدار، داراي پول زياد، بارشده ، مملو، پر.

Loader

باركننده.

Loader

باركننده.

Loading

باركنش.

Loading

بارگيري ، بار، محموله ، اميختن مواد خارجي به شراب.

Loading routine

روال باركننده.

Loadstar

ستاره قطبي ، ستاره راهنما.

Loadstar

(lodestar)(نج.) ستاره قطبي ، ستاره راهنما، راهنما.

Loadstone

(مع.) اكسيد طبيعي اهن ، اهن ربا، چيز جذاب.

Loadstone

(lodestone) اهن ربا.

Keyword

Criteria