Farsi Dictionary

Letter

حرف الفباء ، حرف ، حرف چاپي ، نامه ، مراسله ، كاغذ، ادبيات ، اثارادبي ، معرفت ، دانش ، باحروف نوشتن ، باحروف علا مت گذاشتن ، اجازه دهنده.

Letter

حرف ، نويسه.

Letter carrier

(mailman=) نامه رسان ، پستچي ، چاپار.

Letter missive

امر نامه ، اجازه نامه ، ابلا غيه ، امريه.

Letter of credence

اعتبارنامه.

Letter of credit

(م.م.) اعتبارنامه ، ورقه اعتبار، اعتبار اسنادي.

Letter perfect

كلمه بكلمه ، جزء بجزء ، كاملا وارد، از بر.

Letter sheet

نامه تمبردار پستي.

Lettered

دانا، فاضل ، عالم ، فرهنگي ، باسواد، حرفي.

Letterhead

سرنامه ، عنوان چاپي بالا ي كاغذ.

Lettering

حروف گذاري ، علا مت گذاري باحروف.

Letterpress

منگنه مسوده كاغذهاي كپيه ، پرس نامه ، چاپي ، وابسته بحروف چاپي.

Letters of administration

قيم نامه ، اختيارنامه قيمومت.

Letters of marque

حكم ضبط اموال بيگانگان.

Letters patent

نامه سرگشوده ، نامه اي كه از طرف دولت براي كسي فرستاده ميشود تافورا باز نموده وبراي همه بخواند.

Letters shift ltrs

مبدله حروف.

Letters testamentary

(حق.) حكم يا خطاب دادگاه ذي صلا حيت ، خطاب به وصي داءر به اشتغال بامروصايت ، حكم وصايت.

letterbox

جعبه نامه

Keyword

Criteria