Farsi Dictionary

Horse

(.n&adj)اسب ، (درشطرنج) اسب ، سواره نظام ، اسبي ، وابسته به اسب ، قوه اسب ، (درماشين بخار وغيره)، (vi&.vt) اسب دار كردن ، سوار اسب كردن ، اسب دادن به ،بالا بردن ، برپشت سوار كردن ، شلا ق زدن ، بدوش كشيدن ، غيرمنصفانه.

Horse chestnut

(گ.ش.) شاه بلوط هندي ، شاه بلوط بري.

Horse mackerel

(ج.ش.) ماهي برگ ، كيش كوچك ، ميشك.

Horse opera

فيلم يا نمايش گاوچرانان امريكايي.

Horse radish

(گ.ش.) ترب كوهي ، ريشه خردل.

Horse sense

(ز.ع.- امر) شعور حيواني ، شعور ذاتي وطبيعي.

Horse trade

بازار گرمي وچانه زني درمعاملا ت.

Horseback

برپشت اسب ، سوار، سوار بر اسب.

Horsecar

واگن اسبي ، واگن راه اهن مخصوص حمل اسب.

Horseflesh

گوشت اسب ، خانواده اسب (بطور كلي)، (گ.ش.) درخت تنومند حساسه.

Horsefly

(ج.ش.) مگس اسب ، مگس جنگلي ، خرمگس.

Horsehair

موي دم اسب ، موي اسب (بطوركلي).

Horsehide

پوست خام يا دباغي شده اسب.

Horselaugh

قاه قاه خنده ، قهقهه ، خنده بلند وپر سر وصدا.

Horseless carriage

اتومبيل ، درشكه بي اسب (كنايه از اتومبيل).

Horseman

اسب سوار، سوار كار، سواره نظام.

Horsemint

(گ.ش.) نعناع وحشي.

Horseplay

بازي خشن وخركي ، شوخي خركي.

Horsepower

واحد نيرو معادل 647 وات ، (مخفف ان.p.h است) اسب بخار.

Horseshoe

نعل اسب ، نعل (معمولا انرا نشان خوشبختي ميدانند).

Horseweed

(گ.ش.) خزه معمولي امريكاي شمالي.

Horsewhip

شلا ق ، قمچي ، شلا ق زدن ، تنبيه كردن.

Horsey

اسبي ، وابسته به اسب دواني ، معتاد به اسب دواني.

horse back riding

اسب سواری

horseradish

ترب کوهي

Keyword

Criteria