Farsi Dictionary

Hag

عجوزه ، ساحره ، مه سفيد، حصار.

Hagborn

پسرپير زن ، شيطان زاده ، فرزند ساحره.

Hagbut

نوعي تفنگ شمخال كه ته قنداق ان خميده است.

Hagfish

(ج.ش.) مارماهي دهان گرد.

Haggard

نحيف ، داراي چشمان فرو رفته ، رام نشده.

Haggis

پودينگ يادسر دل وجگر وپياز وادويه.

Haggish

عجوزه وار، بطور ناهنجار، كريه.

Haggle

چانه ، چانه زدن ، اصرار كردن ، بريدن.

Hagiographer

نويسنده شرح حال مقدسين.

Hagiography

شرح زندگي اولياء ومقدسين ، تاريخ انبياء.

Hagiolatry

پرستش مقدسين وروحانيون ، ملا پرستي.

Hagiology

ادبيات مقدس ، تاريخ مقدس ، تاريخ انبياء.

Hagride

مسلط شدن بر، ناراحت كردن ، عاجز كردن.

Hagseed

زاده عجوزه ، فرزند زن ساحره.

Keyword

Criteria