Farsi Dictionary

Gird

ضربه شديد، اظهارنظر شديدوتند، حلقه ، كمربند بستن ، بستن ، احاطه كرده ، محاصره كردن ، نيرومندكردن ، اماده كردن ، محكم كردن.

Girder

تير اهن ، شاه تير، شاهين ترازو.

Girdle

كمربند، كمر، كرست ، حلقه ، احاطه كردن ، حلقه اي بريدن.

Girdler

كمربند ساز، محاط (ج.ش.) حشره اي كه پوست درختان را بطور كمربندي سوراخ ميكند0

Keyword

Criteria